هنر انتزاعی


نگارگر امروز چنانکه باید پیرو شیوه نو است و در پی سواد برداشتن از طبیعت نیست در پی آن است که احساس اصیل و نیرومندی را که در خاطرش نقش بسته آشکار کند و شکل ببخشد در این مقصود از همه نقش های عالم و از خطوط و رنگهای گوناگون و ترکیب صورتهای طبیعت مدد می طلبد و هرچه او را به کار آید به هم می پیوندد غم آن ندارد که بعضی شکل ها در دستش می شکند و رنگها از راه به در می روند و خط مستی می کند و زنده و بی جان در هم می آمیزد اگر جلوه رنگها است که خاطرات را از کف برده رنگ بر عالم می باشد و منظری از عشق و عشوه و غوغای رنگها می سازد و یا غم وجود را در دل رنگهای تیره و پر درد می نشاند و یا در مستی رنگها نشانی از عالم بی خودی و بی خبری به دست می دهد با دو خط که نمودار ابرو و بینی است جوهر چهره ای را آشکار می کند، چند گردش قلم آن سادگی باطنی را که در اشکال پیچیده و دشوار طبیعت نهفته است به ما می سپارد اگر نکته ای در دلش رخنه کرده و او را آرام نمی گذارد آن نکته را خواه صورتی باشد و خواه حالتی بصد گونه مکرر می کند و همه عالم را جلوه گاه آن نکته می سازد تا ما نیز با آن نکته که کوچک می نمود خو می کنیم ژرف و پهناور آن پا می گذاریم.

اگر طبع خیال انگیز داشته باشد و دست در کام نهانخانه خاطر کند نقش های بدیعی در برابر دیدگان ما می گسترد.

اگر شوخ طبع و تیز بین باشد اجزاء وجود را به بازی ترکیب می کند و نکته های طنز آمیز خطوط و رنگها را به کنایه و اشاره آشکار می سازد اما بی گمان تنها قرار تقلید طبیعت و در هم ریختن اشکال و خطوط نیز کسی را در صنف نقاشان اصیل و خلاق قرار نمی دهد آن چه هنرمندان اصیل را ممتاز می کند و فاداری به دبد و احساس و شیوه ای شخصی است. نقاش اصیل عالمی خاص خود را دارد و گرفتار آن عالم است.

شیوه نقاشی در هر دوره مانند شیوه فکر و زندگی تابع تمدنی است که در آن دوره چیره است در عهد ما این چیرگی نسیب تمدن غربی است. تمدن مغرب زمین از اواخر قرن 19 نهضت تازه ای در هنر نقاشی و هنرهای دیگر پدیدار کرده که هرچند در آغاز مانند همه جنبشهای نو مخالفان پابرجا داشت امروزه کم و بیش عالم گیر شده و در همه جامعه هایی که فرهنگ و تمدن غربی در آن راه یافته است رسوم و سنتهای دین را دگرگون کرده: نقاشی جدید زبان تازه دارد باید با دستور و لغات و اصطلاحات آن آشنا شد اگر چنین کنیم مشکلات آن آسان خواهد شد و راه بهره مند شدن از آن هموار خواهد گشت.

 

ظهور هنر انتزاعی و اصطلاح انتزاعی

اصطلاح ((انتزاع)) به معنی چیزی جدا شده از طبیعت. همواره موضوع مشاجره بوده است شاید به این علت که ((انتزاع کردن)) یک چیز را به معنی کاستن از ارزش یا مقام آن تفسیر کرده اند. موسیقی و معماری همواره هنرهایی انتزاعی بشمار رفته اند حال آنکه در سنت کلاسیک از روزگار ارسطو به بعد ادبیات و هنرهای تجسمی، نقاشی و پیکر تراشی هنرهایی تقلیدی تلقی شده اند هنرمندان دست کم از اواسط سده نوزدهم به بعد آگاهانه یا ناآگاهانه در جهت پی ریزی تصویری از نقاشی به عنوان یک پدیده فی نفسه مستقل و نه تقلید از چیزی دیگر گام برداشته اند. دشواری کاربرد واژه انتزاعی در مورد هنری که در طبیعت شبیه سازی نمی کند از اینجا سرچشمه می گیرد که این واژه را در توصیف تمام هنرهایی به کار برده اند که موضوعشان در درجه دوم اهمیت قرار داده یا کج نمایی شده است تا بدین وسیله بر ابزار تجسمی یا بیانی تاکید شود این اصطلاح گاهی مسامحتاً در توصیف برخی از نقاشی های فووسیتی که موضوع بر آنها غالب نیست و نمونه هایی از پیکره تراشی کوبیستی به کار برده می شود لیکن تا زمانی که مختصر اثری از موضوع قابل تشخیص در میان باشد انتزاعی یک برچسب واقعاً استثنا ناپذیر نخواهد بود. کوبیسم می تواند در مسیر انتزاع قرار گیرد ولی فی نفسه انتزاعی نیست.

تا کنون کوششهای گوناگونی به عمل آمده است تا نامی رضایتبخش برای امواج نقاشی ها و پیکره های غیر تقلیدی آفریده شده در سده بیستم پیدا شود. تئو وان دوسبرگ در سال 1903 اصطلاح ((مجسم)) را پیشنهاد کرد و اصطلاح ((غیر عینی)) نیز و سیعاً در توصیف انتزاعی های موندریان و پیروانش بکار برده شده است لیکن تا کنون هیچ جانشین رضایتبخشی برای این اصطلاح پیدا نشده است و دلیلی هم برای عدم استفاده از آن در آینده دیده نمی شود. کاندینسکی به نظر می رسد که بهتر از همه می تواند ادعا کند نخستین نقاش انتزاعی بود که به مفاهیم جنبی آثار غیر نمایشی و اکسپرسیونیستی خویش پی برد بدون تردید پیش از کاندینسکی نیز نقاشی های انتزاعی آفریده می شده اند تعدادی از نقاشی های وان دولده و دیگران به شیوه هنر نو موضوع قابل تشخیص خاصی ندارند هر چند از راه مسامحه می توان آنها را بر شکلهای گیاهی مبتنی دانست. دلونه در سال 1911 نقش و نگارهایی رنگی می آفرید که موضوع ناتورالیستی عملاً از آنها رخت بر بسته بود و کوپکا نیز در همان زمانه به شیوه ای تماماً انتزاعی کار می کرد.

آبستره

یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر انتزاعی (آبستره) بود. درباره چگونگی و کیفیت این نهضت هنری، همواره بحثها و جدلهایی بین حامیان آن از یک طرف و مخالفان از طرف دیگر صورت گرفته، مضافاً اینک در مورد بررسی ارزشهای زیبایی شناسی آن اختلافهای بسیار موجود است. پیرامون هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند. زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند.

زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند که متعلق به آنهاست و نیازی به جنبه ((نمایشی)) ندارند، در حالی که شعر و نقاشی و مجسمه سازی تحت عنوان ((هنرهای نمایشی)) قلمدار می شوند آیا این گونه تفکیک نمودن هنرها باید همواره رعایت گردد؟ یا اینکه باید به کمک اصول کلی زیبایی شناسی، کلیه هنرها از جمله نقاشی و مجسمه سازی مانند موسیقی و معماری مورد سنجش و بررسی قرار گیرد؟

بنظر می آید که نقاشی انتزاعی در مسیر خودش به منظور رقابت با موسیقی به وجود آمده باشد زیرا با توجه به هنر ((کاندینسکی)) و ((موندریان)) برداشتهایشان نسبت به موسیقی و معماری، حد و مرزهای هنر انتزاعی را مشخص نموده اند.

در روند تکاملی هنر انتزاعی که نمایانگر هنر مدرن است، آیا مرز بین هنر نمایشی و غیر نمایشی مشخص است؟ آیا می توان از انواع هنر انتزاعی وابسته، و انتزاعی مطلق سخن بیمان آورد؟ آغاز و پایان هنر انتزعی کجاست؟ و بالاخره آیا هنر انتزاعی با تمام نمودهایش به قرن بیستم تعلق دارد، یا آنکه از نظر تاریخی به هنرهای گذشته ارتباط دارد؟

اصطلاح ((آبستره)) به خودی خود دارای ابهام و نیازمند بحث و گفتگو است. زیرا بخوبی می توان ادعا کرد که تمام هنرها آبستره هستند، و یا اینکه می توان با ((پیکاسو)) هم عقیده شد که هنر آبستره اصلاً وجود ندارد، چنانکه هر اثر تکیه بر روشی خاص و نمودی از زندگی دارد. یکی از معروفترین مفسرین و مبلغین هنر انتزاعی ((میشل سوفور)) فرانسوی است. در مورد هنر انتزاعی می گوید. من هنری را انتزاعی می نامم که یادآور هیچ گونه واقعیت شکلی نباشد، حتی اگر نقطه ای باشد که هنرمند از آن آغاز به کار کرده باشد.

هنر انتزاعی که با هر گونه نمایش واقعی از موضوعات سر ستیز دارد دارای دو مورد حائز اهمیت می باشد، یکی ((فرم)) و دیگری ((رنگ)) این دو عامل از لحاظ زیبایی شناسی دارای معیارهای مخصوص به خود هستند.

این هنر که سابقه نزدیک به یک قرن دارد همواره با هنر تزیینی (دکوراتیو) مقایسه شده که خود موجب شبهاتی نیز گردیده است. هنر تزیینی دارای قوانین دقیق و مشخص می باشد و در ضمن از آزادیهای بسیاری برخوردار است. در حالی که هنر انتزاعی از قوانین مشخص پیروی نمی کند و حد و مرزی نمی شناسد از طرفی هنر انتزاعی را می توان به عنوان عکس العمل در برابر ((واقع گرایی مدرسه ای)) قرن نوزدهم بحساب آورد که نشانه های ظهور آن را می توانیم در پایان همان قرن یعنی نهضت امپرسیونیسم و سپس شیوه ای دیگر مشاهده کنیم.

نقاشی انتزاعی و انواع آن:

نقاشی انتزاعی را می توان به دو نوع تقسیم کرد: نوع اول شامل هنرمندانی می شود که صرفاً به رنگ و فرم توجه دارند و این دو عنصر تجسمی تنها بخاطر جلوه های مجرد آنها بکار می گیرند. در تابلوهای این نقاشان اشکال و نقوش هیچ گونه شباهتی با نمونه های طبیعت و عالم واقع آنها ندارند. رنگها نیز از رنگهای طبیعت پیروی نمی کنند و از رنگ تنها بخاطر خود رنگ و از فرم صرفاً بخاطر فرم استفاده می شود.

نوع دوم شامل: آثار نقاشانی است که رنگ و فرم را علاوه بر جلوه های مجرد هر یک با توجه به معانی و مفاهیم آنها بکار برده اند در این روش رنگها و فرمها بدون آنکه موضوع یا شیئی را به نمایش درآورند حالات عاطفی خاصی را برای بیننده ایجاد می کنند چنانکه مثلاً رنگ قرمز و نارنجی می توانند برای انسان حالات هیجان و شور و التهاب ایجاد کنند، و برعکس رنگهای سبز و آبی، آرام بخش و تسکین دهنده هستند، فرمها نیز به نوبه خود چنین حالات روانی ایجاد می کنند. این قبیل آثار را به نام حالتگرایی انتزاعی (آبستره اکسپرسیونیسم) می نامیم.

 

دوره های تاریخی هنر انتزاعی

هنر انتزاعی به دو دوره تاریخی تقسیم می شود دوره ابتدای آن از سال 1990 آغاز شد و تا سال 1916 ادامه یافت. در این مرحله هنر انتزاعی شامل روند ضد طبیعت بود. دوره بعدی از سال 1917 شروع گردید و با جنبش ((دستایل)) که در آن اصل ((انتزاع به خاطر انتزاع)) مورد نظر بود همراه شد ولی به هر حال راه ویژه خود را پیموده است.

اولین اثر نقاشی انتزاعی، در سال 1910 م . توسط هنرمندی روسی، به نام ((واسیلی کاندینسکی)) (1866 1944 م) بوجود آمد. این اثر بوسیله آبرنگ با سطوحی رنگین، و با حالتی دینامیک، بدون توجه به جنبه نمایشی آنها، کشیده شده بود. در همین سال کاندینسکی کتاب معروف خود به نام ((روحانیت در هنر)) را به منظور توجیه کردن نکات استتیکی جهت یابی جدید هنر نقاشی، به رشته تحریر درآورد. این اولین کتابی بود که در زمینه هنر آبستره نگاشته شد. چیزی که کاندینسلی را متوجه هنر انتزاعی نمود، ابتدا یک دامن خوش رنگ و سپس یکی از تابلوهای خودش بود که تصادفاً به صورت وارونه در کنار کارگاهش قرار داشت. تحت این شرایط کاندینسلی در نگاه اول با تابلویی روبرو گردید که دارای رنگ آمیزی جالب و چشم گیری بود و وی قبلاً آن را نمی شناخت. همین تابلو وارونه نکته اصلی هنر انتزاعی را برایش روشن کرد. پس او چنین نتیجه گرفت که در یک تابلو رنگها و فرمها هستند که بصورت مجرد نقش اصلی را ایفا می کنند. اما آنچه که موجب کشف اصول زیبایی شناسی توسط کاندینسکی گردید مطالعات و جستجوهایش در زمینه موسیقی بود. وی اولین طرحهای خود را به نام ((بدیهه سرایی)) و آثار کاملترش را تحت عنوان ((ترکیب)) نامید.

آثار نقاشی کاندینسکی بسیار متنوع و به شکلهای متفاوتی عرضه شده اند. آثارش در ابتدا برای بیننده دارای ارزش نمایشی می باشند و سپس با ارزش ساختمانی جلوه می کنند. زیرا بوسیله شکلهای کوچک هندسی پوشیده، و از رنگهای شدید بوجود آمده اند، لذا از نظر بصری مانند اشیاء قیمتی به نظر می آیند. علارقم ارزش فیلسوفانه آثارش، هنر او دارای نمودی تزئینی است، و این همان خصوصیتی است که در اکثر آثار شرقی مشاهد می شود. کاندینسکی در مورد هنر انتزاعی خودش می گوید: ((به همان اندازه و ترتیبی که صداها و ریتمها موسیقی با هم جمع می شوند، فرمها و رنگها نیز در نقاشی باید بر طبق روابط کثیرشان، با یکدیگر ترکیب شوند.)) همچنین اضافه می کند (( رنگها و فرمها فی نفسه و بوسیله خود، قدرت روانی پرطنین فراهم می آورند. کسی که تابلویی را تماشا می کند، باید آن را چون امتزاجی از فرمها و رنگها که حالتی روانی را بیان می کند ببیند، و نه آنکه برگردانی از جنبه خارج اشیاء را جستجو کند)). کاندینسکی از نقاشانی بود که گرایشات عرفانی داشت و تمامی کوششهایی را که انجام می داد تحت الشعاع انگیزه های ضد ماده گرایی او قرار می گرفت. او بارها در نوشته هایش، از روح شرقی، خاطرات سرزمین خود و فضای رنگین و عرفانی کلیساها نیز افسون تصاویر اولیاء سخن رانده است در هنر شرق خصوصیاتی نهفته است که می توان آنها را با هنر انتزاعی کاندینسکی مقایسه کرد. در نقاشی چین. ژاپن علی رغم توجه بیش از حد نقاشان به طبیعت و گرایشهای انتزاعی مشهود است. به همین نحو در اکثر نقوش و رنگهای هنر ایران خواه هندسی و یا گیاهی و بخصوص مینیاتور ایرانی می توان ویژگیهای هنرهای انتزاعی را دید. (اگرچه باید اضافه کنیم که در هنر اسلامی جنبه دیگری بر خصوصیات انتزاعی نقش و رنگ غلبه دارد که موجب نزول ارزشهای انتزاعی آن می شود. این جنبه بعد معنوی و محتوای عمیق آثار هنری اسلام است که در ورای نقشها و رنگها جای دارد و طبیعتاً معیارهای دیگری را که در خور آن باشد برای ارزیابی می طلبد و لازم است با بررسی عمیق که شایسته آن باشد مورد تحقیق قرار گیرد و به بحث گذاشته شود.)

 

پیروان هنر انتزاعی:

در سال 1912 م . ((کوپکا)) هنرمند چکسلواکی نیز آثار انتزاعی خویش را به نمایش درآورد وی از اولین نقاشانی بود که با الهام از موسیقی به نقاشی پرداخت و لذا برخی از تابلوهای خود را به نامهای ((فوگ قرمز و آبی رنگ مایه های گرم)) نامید.

او در حدود سال 1920 با همکاری چند هنرمند دیگر از جمله ((بلان گاتی)) و ((والنسی)) گروهی را تشکیل داد از نقاشان دیگری که با گرایش به سوی هنر انتزاعی آثاری را بوجود آورد ((روبر دلونه)) بود دلونه آثار شعر گونه خود را با توجه به رنگهای خالص بوجود می آورد خود او در مورد نقاشی هایش از ((فرم - سوژه)) نام می برد.

نهضت هنر آبستره مربوط به یک منطقه خاص نبود این شیوه در تمام کشورهای دنیا طرفدارانی داشت که هر یک به ترتیبی جداگانه به فعالیت مشغول بودند در عین حال از یکدیگر تاثیر می پذیرفتند. مورگان روسل و مک دونالد رایت از نقاشان آمریکایی بودند که از روبر دلونه الهام گرفتند این دو از سال 1913 به بعد در این شیوه آثاری بوجود آوردند در فرانسه و آلمان نیز به طور همزمان هنر آبستره بوجود آمد، اما جنبش هنر آبستره در روسیه با کیفیت برتر نمودار شد به ترتیبی که بسیاری از نوابغ این جنبش هنری از این سرزمین برخاستند تعداد نقاشانی که تحت این شیوه، نقاشی نموده اند بسیارند، در میان آنها هستند نقاشانی که با آثارشان گرایشات دیگری را بوجود آورده اند به ترتیبی مبتکر و معرف شیوه های جدیدتری که در رابطه با هنر آبستره است شده اند. این شیوه ها عبارتند از: تاشیسم سوپره ماتیسم نئوپلاستی سیسم کنستراکتیوئیسم، دو مسیر عمده در هنر مدرن وجود دارد مسیر اول که پایه های آن قبل از آغاز قرن بیستم در اروپای غربی بویژه در فرانسه ریخته شد تحت عنوان کوبیسم نامگذاری شده است. مسیر دوم که بیشتر متعلق به قرن حاضر است. با عنوان هنر انتزاعی (آبستره)، از روسیه آغاز گردید که خود نیز به نحوی از کوبیسم تاثر گردیده است. در رابطه با این مسیر هنری ابتدا از واسیلی کاندیسکی، نقاش روسی نام بردیم که از پایه  گذاران و متفکرین هنر آبستره محسوب می شود وی از اولین نقاشانی بود که با حذف فیگور و برداشت مستقیم از طبیعت ارزشهای مستقل رنگ و فرم را شناخت و به بیان خالص به هنر دست یافت. کاندینسکی کوشش نمود تا در تعمق در اصرار فوق طبیعی و جهان لاحوتی، رنگ و فرم را خارج از مفاهیمی که در طبیعت دارند به منظور تجسم از دنیایی که خود می شناخت یا در پی شناخت آن بود به هم بیامیزد و برای تجسم این ذهنیت به عناصر عینی مجرد روی آورد. هدف نهایی او این نبود که نقاشی را از محتوا پاک کند. بلکه  هدف او این بود که: ((قالبی مجرد برای تجریدات ذهنی خویش بیافریند. زیرا همان طور که حس رفعت جویی هنرمندان ((گوتیک)) موجب شد که معماری گوتیک مفهوم ((عناصر عمودی)) خود را کشف کند. به همان گونه نیز کاندینسکی تبعین آرمانهای عقیدتی خویش را در ریتمهای ویژه فرم و رنگ جستجو می کرد. کیفیت پویای عناصر، ((تم)) اصلی آثار کاندینسکی را تشکیل می داد ولی این پویایی بیشتر ناشی از حرکتی خود بخودی و درونی بود تا جنبشی آینده گرا. لذا در آثار او همه چیز در وحدانیت حرکتی پیوسته و فضایی بیکران مستغرق است. و هیچ چیز را یارای گریز از این هستی هماهنگ و موزون نیست، ((کل)) بر ((جزء)) رجحان اساسی دارد، و روح بر ماده پیشی می گیرد.))

جنبش هنر آبستره در روسیه با کیفیت برتر نمودار شد و از آنجا هنرمندان برجسته ای در عالم نقاشی مدرن ظهور کردند از آن میان باید به ((کازیمیر مالویچ 1935 - 1875)) اشاره کنیم که خود پایه گذار نهضت دیگری به نام سوپر ماتیسم شد. مالویچ ابتدا به شیوه فرناند لژه نقاش کوبیست کار می کرد سپس با تاکید نمودن بر خطوط عمودی و افقی و فرمهای هندسی آثاری بوجود آورد. و در سال 1913 نمایشگاهی از آثار جدید خود را در مسکو به نمایش گذاشت در این نمایشگاه تابلو معروف خود را که عبارت بود از ((یک مربع سیاه در زمینه سفید)) به معرض نمایش درآورد این تابلو نظر بسیاری از منتقدان هنری را متوجه خود ساخت و عنوان ((سوپر ماتیسم)) را به خود اختصاص داد. مالویچ در سالهای بعد، با همان فرمهای هندسی ساده، تابلوهای متعددی بوجود آورد که در رنگ آمیزی آنها از رنگهای ساده بهره می گرفت. در سال 1919 از وی دعوت بعمل آمد تا در مدرسه هنرهای کاربردی به تدریس بپردازد. در سالهای بعد که دولت جدید قدرت گرفت. برای ادامه کار او مشکلاتی بوجود آمد و وی به ناچار به شهر لنینگراد رفت تا در آنجا مادام العمر به کار تدریس بپردازد و به عبارتی در تبعید بسر برد. مالویچ در سال 1926 موفق شد که از روسیه خارج شود و در آلمان با همکاری مدرسه هنری ((باوهاس)) کتابی تحت عنوان ((دنیای غیر تصویری)) که حاوی تئوریهای سوپرماتیسم است انتشار دهد.

سالهای اولیه انقلاب روسیه (1917 1921)، سالهای اوج هنر مدرن در این کشور بود. در این زمان هنرمندان با شور و اشتیاق و آزادی توانستند در پیشبرد هنر مدرن سهم بسزایی بازی کنند و گرایشها و نظریه های جدیدی به عالم نقاشی عرضه دارند. اما این آزادی عمر طولانی نداشت، و دولتمردان انقلابی جدید، بعد از رتق و فتق امور سیاسی، متوجه فعالیت هنری هنرمندان گردیدند و هنرمندان بیشتری را در تنگنا قرار دادند. دولت جدید از هنرمندان می خواست تا آثاری بوجود آورند که برای عامه قابل فهم باشد و از طرف دیگر مردم را متوجه هدفهای سیاسی دولت نماید. در این شرایط دولتمردان از میان انواع هنرها، هنر را می پسندیدند. براین اساس بعد از زمانی کوتاه اکثر فعالیتهای هنری پیشرو راکد شد و جایی برای عرضه فریضه های تازه هنری باقی نماند. در نتیجه هنرمندان مجبور به ترک وطن شدند و هر یک راه کشوری در پیش گرفتند. گابو که یکی از پایه گذاران نهضت کنسترا کتیویسم است علت مهاجرت خود و همفکرانش را از روسیه چنین توجیه می کند: ((دولت با ما موافق نبود، و فقط ما را تحمل می کرد. هیچ گونه همدلی و همدردی با رهبران رسمی حزب کمونیست نداشتیم. در دوران جنگ داخلی یعنی تا سال 1920 آنها واقعاً فرصت پرداختن به ما و ایجاد مزاحمت نداشتند

جنگ داخلی به پیروزی انجامید و کمونیستها از جنگ به خانه ها بازگشتند، و به مرتب کردن خانه های خود و همه بخشهای دولتی پرداختند. از نظر هنری همگی متفق الرای بودند که باید به ((رپین)) رجعت کرد، و میدانیم که رپین یکی از خدایان آکادمیک هنر رسمی دوران تزاری بود. آنها بر این نوع هنر ارجع می نهادند و بالطبع از کار ما روی برمی گرداندند. روزی بطور ناگهانی کارگاه های گروه ما بسته شد و از هر گونه وسایل گسترش عقایه خود به محصلین و به مردم محروم شدیم. بحث و جدل به هیچ وجه امکان پذیر نبود، زیرا عاقبت یک چنین جسارتی به زندان منجر می شد. به این ترتیب برای من هیچ چاره ای جز ترک کشور در پیش نبود.))

از هنرمندان پیشرو که در روسیه ماندگار شدند، عده ای هنر خود را در جهتی که حکومت جدید از آنها می خواست، بکار انداختند و عده ای نیز در زمینه عکاسی آفیشهای تبلیغاتی و آرایش دادن محیط، مشغول بکار شدند.

با پراکنده شدن هنرمندان پیشرو روسیه در کشورهای مختلف، هنر انتزاعی در کشورهای دیگر رواج یافت. مهمترین مرکز هنری که از وجود آنها بهره گرفت، مدرسه ((باوهاس)) بود که در سال 1919 میلادی توسط ((والتر گروپیوس)) معمار معروف آلمانی تاسیس یافته بود این مدرسه هنری مهمترین مرکز هنری پیشرو زمان خود محسوب می شد و هنرمندانی چون ((پل کله))، ((موهولی ناگی)) (1895 1946) و کاندیسکی در پایه گذاری آن نقش بسزایی داشتند در این مدرسه، همه هنرها منجمله معماری، نقاشی، مجسمه سازی تدریس می گردید و کوشش می شد تا با پیوند دادن این گونه رشته ها به یکدیگر هنری را پایه ریزی کنند که به خواستهای اجتماعی و صنعتی زمانه پاسخ بگوید، چنانکه گروپیوس در اعلامیه افتتاحیه آن می گوید: ((ما می خواهیم وجوه مختلف فعالیت هنری و همچنین صنعتگران و هنرمندان را هماهنگ نماییم و آنها را در تصور تازه ای از هنر سازندگی با هم پیوند دهیم ما در پی آنیم که جامعه تازه ای از هنرورزان بوجود آوریم که در میان آنان دیگر تعصب حرفه ای که اکنون چون دیواری بلند هنرمندان و صنعتگران را از یکدیگر جدا می سازد وجود نداشته باشد. ما همه باید برای بنای ساختمان تازه آینده که در آن معماری و نقاشی و پیکره سازی به هم خواهند پیوست متحد شویم))

هنرمندانی که باوهاس را بنا نمودند، همگی به شیوه تجریدی و خصوصاً به معماری که در آن رعایت اصول هندسی اهمیت خاص دارد نیز طراحی صنعتی تمایلی داشتند. با روی کار آمدن هیتلر در آلمان و به خدمت گرفتن هنر بری اهداف سیاسی دولت نازی، مدرسه فوق به تعطیلی کشیده شد.

تعداد نقاشانی که به نهضت نقاشی آبستره پیوسته اند بیشمارند، معرفی یکایک آنان در این مقالات مختصر نه چندان ضروری است و نه امکان پذیر می باشد. در این میان تنها از نقاش دیگری که در زمره هنرمندان بزرگ قرن حاضر به شمار می آید، نامی به میان آوریم. این نقاش ((پیت موندریان)) (1872 1944) نام دارد این نقاش هلندی مبتکر شیوه ((نئوپلاستی سیسم)) بود.

کشور هلند، سه نابغه به دنیای نقاشی عرضه داشته است. اولی ((رامبراند)) (1606 1669)، دومی ((وان گوگ)) (1853 1890) و سومی ((پیت موندریان)) است. موندریان در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد و نزد پدرش که حرفه آموزگاری داشت پرورش یافت. وی پس از طی دوره های ابتدایی مدارس هنری، در سال 1892 به آکادمی آمستر دام وارد شد و در آنجا بود که استعداد هنری خود را بروز داد او بعد از طی این مراحل، علی رغم شرایط سخت زندگی، تمام وقت خود را نقاشی می کرد اما به ندرت موفق به فروش آثار خود می شد. وی برای تهیه مایحتاج زندگی به ناچار از آثار نقاشی موزه ها کپی برداری می کرد و یا به طراحی موضوعات علمی مشغول می شد.

بهترین موفقیتهای او در این دوره، نقاشی از مناظر هلند و خانه های دهقانی است که معمولاً از زاویه ای مکرر با رنگهای خاکستری و سبز خاموش نقاشی می کرد. وی طی اقامت کوتاه که در سال 1903، نزد دهقانان کاتولیک کرد، افقهای جدیدی را جهت نقاشی در برابر، چشم خود باز یافت و فرصت کرد تا به مطالعه کتابهای عرفانی و مذهبی تعمق بیشتری نماید. و کمی بعد به عضویت جمعیت عرفا درآید. موضوعات نقاشیهای این دوره او از خانه های حقیر چوبی و متروکه تشکیل می شوند که با رنگهای ارغوانی و خاکستری رنگین شده اند.

وی در سال 1908، به یکباره شیوه خود را عوض کرد و پس از آشنا شدن با نقاشی بنام ((توروپ))  به شیوه ((دیویزیونیسم)) روی آورد. با این تغییر، نور تازه ای به پالت رنگی تابلوهای او تابیده شد، و رنگهای ارغوانی کم کم جای خود را به آبیهای روشن، سفید، صورتی و طلایی داد. او در سال 1911، به توصیه دوستان راه پاریس را در پیش گرفت تا در آنجا با نقاشان کوبیست آشنا شود. نقاشیهای این دوره او شامل یک سری تابلو از درختان است که در مراحل مختلفی از حالتهای طبیعی به فرمهای هندسی تجزیه شده اند. این سری تابلوهای موندریان از معروفترین تابلوهای دوران آبستره می باشند که چگونگی سیر تحولی، از طبیعت به آبسترکسیون را نمایش می دهد وی با کشیدن تابلوهای دیگری سعی نمود تا به عمق کوبیسم نفوذ کند و در بعضی قسمتها با تغییر مسیری موشکافانه، به دنیای تازه ای از نقاشی دست یابد که در آن همه چیز مبدل شده باشد به ((ریتم))، ((نظم خطوط))، ((تعادل بین رنگها)) که هیچ گونه واقعیت طبیعی را نمایش نمی دهد از این پس در آثار وی کم کم انواع خطوط به ساده ترین صورت خود مبدل شدند تا جایی که فقط بصورت خطوط عمودی و افقی درآمدند. حال آنکه رنگها به رنگهای اصلی ((زرد و آبی و قرمز)) تمایل پیدا می کردند تا با ((سیاه، سفید، خاکستری)) به مقایسه درآیند.

چند روز قبل از جنگ جهانی اول موندریان پاریس را به سوی وطن ترک کرد، تا در آنجا و در عالم نقاشی انتزاعی تابلوهای خود را بوجود آورد. از این پس وی به ترسیم کردن سوژه های خود یعنی دریا و نمای کلیساها تنها با خطوط عمودی و افقی پرداخت و در همین زمان بود که عنوان ((نئو پلاستی سیم)) یا به عبارتی دیگر (شکل پذیری خالص) را مطرح کرد.

او در سال 1915 با نقاش شاعر و روزنامه نگاری بنام تئووان دوسبرگ آشنا شد و تبلیغ ایده او را بعهده گرفت. به همین جهت مجله ((د. ستایل)) را در اکتبر 1917 انتشار داد. در آن سالها موندریان بیشتر می نوشت و کمتر نقاشی می کرد. یکی از مقالاتی که او در مجله مذکور نگاشت مقاله ای بود تحت عنوان واقعیت طبیعی و واقعیت آبستره که پایه و اصول هنر آبستره را مشخص می ساخت. وی در سال 1919 به پاریس مراجعت کرد تا ضمن تعمق کافی در مورد ایده خود یعنی شکل پذیری نوین به مدت 25 سال یعنی تا آخر عمر آثار ارزنده ای بوجود آورد.

بطور خلاصه در ابتدا زمینه کارهای او خاکستری بود سپس پای کمی رنگ آبی به میان آمد که در پایان فقط سفید بجایش قرار گرفت. از میان رنگها، رنگ قرمز بر دیگر رنگها در کارهایش برتری داشت که در برخی آثار او تا دو سوم سطح تابلو را در بر می گرفت. درباره آثار موندریان چنین توصیف شده است: اهمیت موندریان در این است که او به خاطر لذت بردن از حس اصلی دیدار رنگها در تابلوهایش از رنگهای قرمز سبز و آبی که رنگهای سازنده اولیه می باشند استفاده کرد و دانش خود را درباره آمیختن رنگها بجز در مورد رنگهای سفید و سیاه قربانی نمود. او حتی استفاده از کار روی سطح را که کوبیستها آن قدر به آن علاقه داشتند کنار گذاشت، و عملاً معانی قدیمی روانی رنگ را از بین برد و آنها را به صورت روابط خالص ارزشهای معنوی درآورد. او با خلوص و سادگی غیر قابل باور خود آن چنان عظمتی معنوی خلق کرد که در تمام تاریخ هنر نظیر آن را کمتر می یابیم.

هدف موندریان خلق فضای تازه ای بود  که از روابط عناصر اولیه بیان تصویری ایجاد می شد یعنی فضایی که با بهره گیری مستقیم از نور و محدود ساختن رنگ و یا حتی به کنار نهادن آن بوجود می‌آید. در مورد آثار او نظریات دیگری گفته شده است از جمله در آثار موندریان نباید به جستجوی عواطف ناب و تغزلی باشیم. بلکه چنانکه خود او تصریح می کند هدفش درک واقعیت ناب بوده است و او این واقعیت ناب را در موازنه ای حاصل از تعادل میان تضادهایی نامساوی لیکن معادل می جست. اگر به تابلو ترکیب سرخ، آبی و زرد او دقت کنیم و واحدهای گوناگون آن را اندازه بگیریم، تنها تناسب خود بوم که مربعی کامل است واقعاص مبتنی بر اصول عقلانی است. در این تابلو بیننده از خود می پرسد آیا چند بار نقاش ابعاد مربع سرخ را تغییر داده است تا آن را همراه با عناصر دیگر به موازنه یا تعادلی قائم به ذات در آورد.

در سال 1912، چک کوپکا Czech Kupka نیز چند تابلوی آبستره ملهم از موسیقی بنامهای فوگ در دو رنگ و رنگ آمیزی گرم و غیره به نمایش گذارد. او پیشروی موزیکالیستها بود و در حدود سال 1920، به یاری بلان گاتی Blan Glanc و والنسی Valensi گروهی تشکیل داد. و بعداً پیکابیا Picabia با اثر غیر نمایشی خود بنام پاک کن به آنها پیوست. و این در زمانی بود که دلونه Delaunay، موسس ارفیسم، رنگ خالص را در آبستر اکسیون، به حد کمال رساند و به اعتقاد او رنگ هم فرم بود و هم موضوع.

ولی در روسیه بود که تجربیات آبستره به نهایت اوج خود رسید: به سال 1913 ری یونیسم توسط لاریونف Larionov و ناتالی گونچارووا N. Gontcharova بوجود آمد و کنستروکتیویسم بوسیله تاتلین Tatlin پایه گذاری شد که بعداً در سال 1920 بوسیله برادران پوزنر Pevsner و گابو Gabo تجدید حیات یافت. و نیز Non – Objectivism رود چنگو Rodchenko عرضه شد. و سوپرماتیسم ماله ویچ Malevitch با تابلوی مشهور او (مربع سیاه روی زمینه سفید) آغاز گردید. بیشتر پیشروان هنر آبستره، اصلیت روسی دارند. حساسیت اسلاوی با افسون عدم و گریز از واقعیت ملالت بار، اخت دارد.

کشور دیگری که هنر آبستره در آن نضج گرفت, هلند می باشد، در آنجا موندریان و نهضت دستایل (وان دوزبورگ وان درلک) در جهت عکس تمایلات غنایی کاندینسکی که از فوویسم و اکسپرسیونیسم به ارث برده بود، گرایشهای ذهنی و هندسی کوبیسم را اتخاذ کردند و آبستراکسیون را به حالت غیر نمایشی سوق دادند. پیش از دستایل شیوه موندریان معطوف به این بود که از یک موضوع (درخت و یا نمای کلیسا) نوعس آبسترا کسیون متوالی و سلسله بوجود آورد. بدین ترتیب که او ظاهر طبیعی اشیا را خرده خرده محو می کرد تا عاقبت یک طرح ساده حاصل آید. این آزمایش با آن روش ساده و منظمش که خاص پوریتان های هلند است به همان بن بستی رسید که کارهای ماله ویچ رسید هر چند که موندریان از جهت عکس به آن نزدیک می شد. با نئوپلاستی سیسم، موندریان از آبستراکسیون، از روابط مللق پلاستیکی، با توجه به خلوص و جامعیت ریاضیات، آغاز به کار کرد. او بر هنر معماری معاصر تاثیر فراوان گذارد و به هنگام تدریس در باهاس در گسترش کارکاندینسکی موثر واقع شد.

همان زمان که موندریان پایه های هنر جدید را بنا می کرد هنرمندان زوریخ، ژان آرپ و سوفی توبر، که کاملاً از این شیوه جدید و ناگهانی بی خبر بودند، با فرم های آزاد و غیر تعقلی، که برای گسترش دادائیسم به آبستره لازم بود، به تجربه اندوزی آغاز کردند. ماگلنی Magnelli در فلورانس، به سال 1915 یک سلسله نقاشی های کاملاً انتزاعی با سطوح رنگهای تند بوجود آورد.

بطورکلی یک نظر اجمالی به موقعیت نقاشی، در اواخر جنگ جهانی اول، می رساند که هنر آبستره در حال پخش و توسعه در همه جا بوده است. در حقیقت جالب توجه است که نقاشان مختلف مثل ماتیس، لژه و وین Viollon، جذابیت این هنر را درک می کردند. بهرحال مدت کوتاهی یک وقفه زمانی در پیش بود، و پس از آنکه کوبیستها از تجرید دست کشیدند، مسلم شد که هنوز موفقیت همگان تحقق نیافته است. مهمتر اینکه، ظهور سورآلیسم در سال 1924، وجود هنر آبستره را متزلزل و در فاصله بین دو جنگ موقعیت آن در فراز و فرود بود.

زمانیکه پیکابیا و دلونه بسوی نقاشی فیگوراتیو متمایل شدند، هنرمندان آبستره جدیدی بعد از سال 1920 پدید آمدند. از جمله: فرونندلیش Freundich و وردمبرگ گیلدوارت Vordemberge – Gildewart آلمانی، موهولی ناگی Moholy Nagy مجارستانی که در مدرسه باهاس تدریس می کرد، دوملا Domela، که به گروه دستایل پیوست و سرورانکس Servranckx و پیترز بلژیکی. پس از سال 1923 شوئیتزر Schwitters و بومیستر Baumeister، در 1926 ورک مان Werkman (نقاش تیپوگرافیست)، در 1933 کوبیست های پیشین چون شارشون Charchoune، رت Reth و اربن Herbin و پس از 1933 ماگنلی در فرمهای هندسی و هارتونگ Hartung در شیوه  غنایی ظهور کردند.

اولین نمایشگاه بین المللی هنر آبستره در آوریل 1930 در پاریس توسط میشل سوفور و تورس گارسیا Torres Garcia و تحت نظر مجله  دایره و مربع که در همان سال بوجود آمده بود، گشایش یافت. گروه آفریش آبستره که به فرمهای مربع و دایره ادامه می داد در سال 1932 تاسیس شد و مانند سلف خود یک سالنامه همزمان با تشکیل منظم نمایشگاههای خود منتشر می کرد (تا سال 1936). با وجود آنکه این گروه حدود 400 عضو داشت معهذا بنظر می رسید که هنوز هنر آبستره در صف عقب است. با درگیری جنگهای داخلی اسپانیا و متعاقب آن شروع دومین جنگ جهانی، اکسپرسیونیسم، زندگی تازه یافت و متداول گشت. جنگ بطور وضوح در دنیای هنر نیز وقفه ایجاد کرد و زمانی که پایان یافت دیدگاه کاملاً جدیدی پیش چشم بیننده ظاهر گشت. کله در سال 1940 و دلونه در 1941 و فروندلیش در 1943 بدرود حیات گفتند. کاندینسکی و موندریان هم متعاقب آنان در 1944 چشم از جهان فروبستند. نامهایی که تا آنزمان ناشناخته بودند، آشکار شدند و پس از 1945 به گسترش هنر آبستره در کشورهای مختلف کمک فراوان کردند. و این مطلب اهمیت سالن در آتلیه نوول را (که زمانیکه در 1946 در پاریس افتتاح شد بیش از هزار عضو گردآوری کرد و اولین سالن رسمی هنر غیر فیگوراتیو شد) بالا برد. سپس انتشار کتاب میشل سوفور بنام هنر آبستره، ریشه ها و اولین بانیان آن در آوریل 1949 یک نوع شناسایی برای اهمیت تاریخی این نهضت و خالقین آن به شمار رفت.

شرح جامع گسترش امروزی نقاشی آبستره، خارج از بحث این مقاله است با وجودی که خیلی از آثار، تمرینهای عقلانی و یا صرفاً تزئینی و یا ترویج آکادمیکی آبستره هستند، ولی از سوی دیگر، برخی آثار به آرزوی دیرینه فرار از حقیقت کهنه و دستیابی بر حقیقت نو پاسخ می دهند، و قلمروی نقاشی خالص را که مبین یگانگی زندگی درونی و یا نمونه ساختمان و ریتم جهان است تسخیر می کند. در اینجا فقط ذکر شخصیت ها و نهضت های برجسته زمان پر واقعه و در عین حال آشنای ما امکان دارد. در فرانسه کافی است از اسامی زیر هر چند مختلف و متناقض یاد کرد:

هارتونگ، بیزی یر Bissiere، فوتریه Faureier، بازن Bazaine، مانه سیه Menessier، لانسکوی Lanskoy، دوستال De Stael، ویرا دا سیلوا Viera Da Silva، استو Esteve، ولس Wols، پولیا کف Poliakoff، اتلان Atlan، سولاژ Soulage، برام وان ولد Bran Van Veld، در 1955 اصطلاح تاشیسم برای توصیف کار نقاشانی چون ماتیو Mathieu و ریوپل Rioplle بوجود آمد.

در بلژیک هنرمندان برجسته چون وانت لینت Van Lint، آن بونه Anne Bonnet، گاستون برتران G.Bertrand و دلائو Delahaut ظهور کردند. آله شینسکی Alechinsky پس از پیوستن به نهضت کبرا، (بادان، ژورن و نقاشی هلندی: آپل K. Appel) در پاریس مستقر شد. با وجودیکه نازی هنر پیشرو، را محکوم کردند، تا به امروز در آلمان مکتبی از هنر آبستره بوسیله ا.و.نای E . V. Nay تئودور ورنر T . Wener فریتس وینتر F. Winter سوندربورگ Sonderborg بوجود آمده است.

در ایتالیا پس از آزمایشات و تجربیات بالا و ماکنلی در حدود سال 1915، هنر غیر فیگوراتیوی قبل از اولین آثار سولداتی (در ابتدا) و سپس پرامپولینی و رجانی Reggiani (سال 1931 تا 1934) نضج نگرفت. پس از جنگ جهانی دوم بود که ایتالیا دوباره به مسیر اصلی هنر اروپایی بازگشت و می توان آنرا با آثار این نقاشان، جنبشی منطقی دانست: آفرو Afro، ودووا Vedova، کورپورا Corpora، کاپوگروسی Capogrossi، بوری Burri، سان تومازو San Tomaso. هنر آبستره سپس تا اسپانیا، اسکاندیناوی، یوگسلاوی، لهستان و حتی تا برزیل و ژاپن نیز رسید.

اولین پیشقدمان امریکایی هنر آبستره، سانتون مکم دونالدرایت S. Macdonald –Wright و مورگان راسل M. Russell بودند که با نام همزمان ها بسان 1913 در پاریس و مونیخ جنبشی پدید آوردند. در همان سال آثارش در نمایشگاه ارموری نیویورک بمعرض نمایش گذارده شد. ولی بعداً هر دو به شیوه ناتورالیستی بازگشتند. راسل بتازگی با شیوه عنایی و جالب به آبستره رجعت کرده است.

خانم کاترین دریر K. Drier اولین کسی بود که آثار هنرمندان برجسته هنر آبستره را با برگزاری نمایشگاهی در موزه بروکلین در سال 1936 به آمریکا شناساند. زمانی بعد، گالاتین Gallatin با برپاداشتن گالری هنر زنده (حالا موزه فیلا دلفیا است) دنباله کار او را گرفت.

پس از کوششهای نه چندان جدی از سال 1935 بود که هنرمندان امریکایی کاملاً خود را حیطه هنر آبستره قرار دادند. نقاشانی نظیر ماکس وبر M . Weber مارین Marin، فای نینگر Feininger، استورات دیویس S. Davis هر از گاهی به هنر آبستره می پرداختند ولی پیشقدمان، کسانی چون هری هولتزمن Harry Holtzman بورگوین دیلر Burgoyne Diller بودند که دامنه نفوذ موندریان را گسترش دادند. و نقاشانی مانند فریتس گلارنر F . Clarner، شارمیون فون  ویگاند Charmion Von Wiegand و دیگران از آنان پیروی کردند.

مجمع هنرمندان آمریکایی هنر آبستره بسال 1936 در نیویورک تاسیس شد. در میان پیشقدمان این گروه در اولین نمایشگاهشان می توان اسامی زیر را ذکر کرد:

جورج موریس G. Morris هولتز من Holtzman، هولتی Holty، فرن Ferren، آلبرز Albers، کاوالون Cavalon، گالاتین Gallatin، مک نیل Mc Neil، رینهارت Reingardt، چارلز شو Charles Shaw.

آبستره مطلق:

اکسپرسیونیسم که در بیانیه آمده بود و بنیان گذارش پالاک Pollock بود، در هر ایالت آمریکا پیروانی یافت. در نمایشگاههای رسمی که توسط موزه مترو پولتین برگزار می شد، آثار آبستره به تعداد آثار غیر آبستره بود.

در میان هنرمندان آبستره همواره تاکیدی بر هنر خوشنویسی با مفهوم شرقی آن شده است. این هنر نشانه در آثار مارک توبی به نهایت زیبایی و در کارهای فرانتس کلاین به نهایت قدرت می رسد و نیز از آثار پالاک عبور می کند. نوع دیگر ترید بوسیله تک رنگ و نزدیک به امپرسیونیسم، در آثار کلیفورد استیل C. Still و مارک روتکو M. Rothko بوجود آمد. آرشیل گورکی که در سال 1948 مرد به نوع خاص و منحصر به فردی از هنر آبستره می پرداخت که از سوررآلیسم ناشی می شد. دیگر آبستره کسپرسیونیستها عبارت بودند از: تورکو Tworkow، استاموس Stamos، دوناتی Donati، هانس ریختر H. Richter، ماترول Motherwell، گوت لیب Gottlieb، بازیوتز Basiotes و دوکونیگ De Kooning. دو کونیگ در این اواخر از آبستره منحرف شد و بسوی نوعی اکسپرسیونیسم روی آورد. یکی از نقاشانی که بر آثار بسیاری از این هنرمندان اثر گذاشت، هانس هوفمان H . Hoffmann بود که مکتب او به گسترش تعداد برجسته ای از نقاشان یاری کرد.

در بریتانیا، آبستره  مطلق مثلاً به مفهوم موندریان یا کاندینسکی، رواج متداول نداشت. حتی نیکولسون Nicholson که در طی 20 سال گذشته، پرچم دار هنر آبستره انگلیس بوده است، به کرات بسوی نقاشی فیگوراتیو روی آورد. مجله محور که در سال 1935 تاسیس گشت با درج مقالاتی از هربرت رید و دیگران و چاپ آثاری از هنری مور H. Moore و هنرمندان دیگر، اولین سخنگوی هنر آبستره در انگلستان بود.

در همان هنگام خانم پل وزلی P. Vezelay هنرمند مستقل انگلیسی به نقاشی آبستره پرداخت، او شیوه ای فردی با رنگاهای دقیق و با فرمهای پیچیده مشخص دارد که گاهی به فرمهای آرپ نزدیک می شود. در سال 1937، نیکولسون، نائوم گابو Naum Gabo و ج .ل مارتین J. L. Martin (معمار) کتاب پرارجی بنام دایره بررسی بین المللی هنر کنسترو کتیویست منتشر کردند. در سال 1951، ویکتور پازمور V. Pasmore اولین نمایشگاه آبستره ناب خود را برگزار کرد. نقاشان جوان دیگری از او پیروی کردند و جستجوهایشان در کتاب 9 نقاش آبستره، آثار و نظرات آنان چاپ شد. این نه نقاش عبارت بودند از: پازمور، رابرت آدامز R . Adams، تری فراست T. Frost، آدریان هیث A. Haath، آنتونی هیل A. Hill، راجر هیلتون R. Hillton، کنت مارتین Kenneth Martin، مری مارتین Mary Martin و ویلیام اسکات W. Scott.

در واقع هنر آبستره، همواره در معرض خطر خشک، آسانی و یا کیفیت تزئینی قرار دارد. ولی کاندینسکی به ما اخطار می کند: مهمتری چیز راجع به فرم این است که بدانی آیا پیدایش این فرم نتیجه یک نیاز درونی است یا نه؟

آبستره اکسپرسیونیسم

ترکیبی است از هنر آبستره و اکسپرسیونیسم که از حد نقاشی اتوماتیک فراتر نمی رود در این شیوه با ابداع شکل ها و لکه های تصادفی رنگ به ضمیر مقید خود آگاه اجازه داده می شود که خود را بیان کند. از این لحاظ تشابهی هست میان تکنیک نقاشی حرکتی و آبستره اکسپرسیونیسم. زیرا در نقاشی حرکتی هم اثر نقاش به واسطه فعالیت ضمیر ناخودآگاه بوجود می آید اما در مجموع هر حرکتی را نباید با هنر آبستره یکی دانست، چون در هنر آبستره مسئله استفاده از فکر ضرورت دارد اما در نقاشی حرکتی همه چیز به عهده ضمیر ناخودآگاه گذاشته می شود.

بدون شک اغلب گزارشات گوناگون هنر نوین در هنر آبستره متجلی شده است

 ؟ در کتابی با نام (هنر آبستره) می نویسد: تاملات تئوریک بر روی هنر آبستره با پیدایش اصول زیبایی شناختی که تشدیداً به مطالعه فرم ها وابسته است امکان پذیر می باشد البته باید توجه داشت که مطالعه بر روی فرم ها بدون توجه به محتوای آنها انجام می شود به عبارت دیگر باید فرم ها را در قالبی کاملاً مستقل مورد مطالعه قرارداد. اصول زیبایی شناختی به سختی قادر به انجام چنین کاری بوده است چرا که وقتی فرم از قید و بند محتوا رهایی پیدا می کند. خود به محتوای خود تبدیل می شود.

بدین ترتیب این آزادی او را بسوی آبستره شدن پیش می برد و این مسئله ای است که در آغاز قرن به طور جدی مطرح بوده است توجه و گرایش به هنر آبستره تا جایی است که بسیاری از منتقدان و نویسندگان غربی هر آنچه که غیر از آبستره است و رنگ و بوی فیگوراتیو دارند را رد می کنند این هنرهای ارتجاعی که اساساً از بطن نیت خالص مبنی بر دانش علیه هنر آبستره برخاسته اند در عمل علیه کل هنر آبستره برآورده اند. اینان در عمل علیه کل هنر مدرن عکس العمل نشان می دهند.

بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که ممکن است ورود احساس هنرمند به طبیعت هنر جنبه اکسپرسیونیسی میتولوژیک، پریمیتیف و حتی به حوزه هنر مدرنیسم چیز جالبی از کار درآید. اما باید توجه داشت که این مسئله هیچ ارتباطی به باز گرداندن ارزش و اهمیت هنر فیگوراتیو ندارد. هر فرم قابل ارائه ای که با شیوه کم و بیش مقبولی از نقاشی پیوند داشته باشد. هر فرمی که به زبان نماد قابل بیان باشد هر فیگور نقاشی شده ای نهایتاً آبستره است. البته می توان گفت که یکی از جنبه های هنر آبستره برخورداری از مفهوم روانشناختی است. بطوریکه این نوع گویش هنری در برابر چشمان بیننده در عین داشتن مفاهیم و آهنگ خاص می تواند دارای هیچ موضوعی نباشد. که ما در اینجا سعی کردیم بیشتر به فرمهایی که کنار هم قرار می گیرند و باعث یک اعتدال بصری می شوند بیشتر دقت کنیم. تا اینکه یک موضوع خاص را در نظر بگیریم. و با استفاده از رنگها و فرمهای ساده هندسی آن را بصورت یک طرح فرم و فضای خاص بدست آوریم.

فرمهایی که از نظر جهت و کنار هم قرار گرفتن و وسعت آنها بتوانند در کنار هم به یک فضای بصری کاملاً متعادل دست پیدا کنند.

همچنین رنگها که آنها هم با توجه به جهت و وسعت و شکل فرم ها گذاشته می شوند.

رعایت درجه خلوص و درخشش آنها نسبت به یکدیگر و نسبت به فرمهایی که کنار هم قرار دارند.

در بعضی قسمتها دقت بیشتر روی فرمهایی که کنار هم قرار گرفتند بود. که شاید در بعضی قسمتها وجود یک فرم فقط برای جلوه بیشتر فرم دیگری بود.

و در بعضی قسمتها دقت، بیشتر روی نشان دادن رنگها و چرخش آنها و جلوه آنها در کنار رنگها مکمل و یا بوده است. و ممکن است در بعضی قسمتهای کار رنگ بطور آزادانه روی بوم حرکت کند تا ناخودآگاه بتواند خود یک فرم را ایجاد کند.

در سطوح بافت داری که برای زنده نمودن و غنی کردن بخش هایی از ترکیب بندی مورد استفاده قرار داده شده است موضوع کار در این زمان محدود به فضا و فرمهای ساده هندسی در کنار هم و بیشتر براساس بازی جدی روابط درونی و هارمونی ها در رابطه با رنگ فرم است.

فهرست مطالب

مقدمه

فهرست منابع

شیوه های نقاشی از رنسانس تا هنر معاصر      تالیف دکتر محمد حسین

سبک های هنری جهان                          محسن کرامتی

از امپرسیون تا آبستره                           نویسنده ژان لی ماری

تاریخ هنر                                    ارنست گامبریج (ترجمه علی رامین)

دایره العمارف هنر                        روئین پاکباز

تاریخ هنر نوین                                      یوروارد و هاروارد آنارسن ترجمه محمد تقی فرامرزی

آخرین جنبشهای هنری قرن بیستم         ادوارد لوسی اسمیت- ترجمه دکتر علیرضا سمیع آذر

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد