فیثاغورث

فیثاغورث حوالی سال 570 ق.م در ساموس زندگی خویش را آغازید.محضر اساتیدی چون طالس و آناکسیمندروس را درک نمود.او مردی دنیا دیده بود و چندین سال در سفر،بخصوص در مصر و بابل بود.در نهایت به کروتون رفت و در آنجا به تدریس پرداخت و انجمن عظیم تاریخی خود را به راه انداخت.بسیاری وی را پیشوا و پدر فلسفه الهی خوانده اند.
چرا مکتب فیثاغورث را بررسی می کنیم؟
    فیثاغورثیان قائل به حصول معرفت علمی از طریق درون نگری (
Introspection) بودند و به این امر بیش از مشاهده باور داشتند به همین جهت نیز به ریاضیات و غور در ذهن خویش علاقه مند بودند.این اندیشه و دیگر اندیشه های فیثاغورثیان که راجع به آنها سخن خواهیم گفت نزدیک به 2000 سال مستقیم و غیر مستقیم بر علم و حتی بیش از این مدت بر فلسفه تاثیر گذاشت . و اگر بگوییم تا این تفکرات را در نیابیم سیر تفکر اروپا را درک نخواهیم کرد ، سخنی به گزاف نگفته ایم.


مکتب فیثاغورث چیست؟
انجمن فیثاغورثی، انجمنی زاهدانه و رازورانه بود و مقرراتی سخت داشت.زنان ومردان تحت شرایطی یکسان به عضویت انجمن پذیرفته می شدند.تجّرد امری اجباری نبود.سخت ترین بند مقررات این بود که هیچ یک از اعضا نسبت به آنچه کشف می کرد حقی نداشت.دانش ملک مشترک همه اعضا بود و افتخار پیشرفت دانش تنها به انجمن تعلق می گرفت و کسی از آنچه در انجمن می گذشت با جمع و اجماع سخن نمی گفت. آنها دست یافتن عوام الناس به رازهای پنهان علم و فلسفه را شایسته نمی دانستند و به همین خاطر هر چقدر اعتبار و نفوذ این انجمن فزونی می یافت محبوبیت خود را نزد مردم وعوام از دست می داد. مکتب فیثاغورث دنیای علم را تحت تاثیر خود قرار داد.و تاثیر فلسفه و اندیشه های فیثاغورسیان در اندیشه های بزرگان فلسفه کاملاً مشهود است.آرمان شهر افلاطون و بحث مُثل وی که تا به امروز تاریخ اندیشه ذهن نظام مند افلاطون را می ستاید،همه از مکتب فیثاغورث بر پا خواسته است.فیثاغورسیان بسیار علاقه مند به در دست گرفتن قدرت سیاسی بودند امّا نه دولت های وقت و نه عوام این امر را بر نمی تافتند.باری به هر جهت این گروه پیش از آنکه توفیق های سیاسی یابند از هم پاشیدند و به عنوان انجمن علمی محض و مطلق دوباره در تارنتوم به فعالیت های علمی خود ادامه دادند و به انجمن علمی گسترده تری که مرکز آن آتن بود تبدیل شدند.
مختصری از اصول مذهبی و اعتقادی فیثاغورسیان:
ما دقیقاً نمی دانیم کدام اعمال مختص شخص خود فیثاغورث بوده است و کدام نبوده فلذا آنچه در اینجا بیان می کنیم تحت عنون کلّی مذهب یا مکتب فیثاغورسی است.
1) بارزترین اندیشه این گروه که در عمل خود نیز بدان پایبند بودند،اندیشه ی جامعه ای است که بر بنیاد مالکیت اشتراکی،برابری جنسی و انظباط سخت،که عامل نگهدارنده جمهوری است استوار است.(این عقیده از طریق افلاطون به آیندگان منتقل شد.)
2) زندگی فکری سعادتمندتر از زندگی عملی است و پیشه های عملی برازنده ی نخبگان نیست.
                              جز به خردمند مفرما عمل       گرچه عمل کار خردمد نیست
                                                                                               «سعدی»
3) مهمترین اندیشه ی آنان واقعی تر انگاشتن عالم معقول از دنیای محسوس است.(این اندیشه با افلاطون به اوج کمال رسید.)در نظر و نگاه فیثاغورسیان دنیای محسوس ناقص است و آفرینش دنیای ناقص در شان خداوند نیست.سپس نتیجه گرفتند که کژی و کاستی متضمن بی حقیقتی است و عالم حس ، تصویری معکوس از حقیقت است . آنها در تحصیل و کسب حقیقت به جهان های مثالی (
Ideal Worlds) یا در درون ذهن خود روی آوردند.          

گزاره هایی که در سطر نخست آمده محصول شهود است نه مشاهده ی علمی و گزاره های بعدی قضایای منتج از استنباط است.از عواقب زیانبار این نگرش،بی توجهی به مشاهده بود.در سرتاسر این دیاگرام نشانی از دانش تجربی دیده نمی شود . بدین ترتیب هر چه بدست می آید علوم محض و جزمی (Dogmatism) است. 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم فروردین 1385ساعت 21:33  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات


معرفی اندیشمندان یونان(طالس)

1)طالس:  طالس یکی از حکمای سبعه یا هفتگانه ی یونان است.حکمای سبعه هفت حکیمی می باشند که پیش از سقراط می زیستند و عبارتند از:
بیاس(
Bias)،پیتاکوس(Pittacus)،کلیبول(Cleobule)،خیلون(Chilon)،میزون(Myson)،سولون(Solon)،طالس.
  طالس مابین  640-540  قبل از میلاد می زیست . اخترشناس،فیلسوف،ریاضیدان و مرد تجارت و بازرگانی بود.او در هندسه نوآور بود.برهان و اثبات هندسی از کارهای مهم اوست.طالس واجد ذهنی برجسته تر نسبت به بابلی ها و مصری ها بود و سوالاتی را مطرح می نمود که فقط از طریق خرد محض می توان به آنها پاسخ داد.
برهان(
Proof) چیست؟
برهان عبارت است از بیان اینکه یک قضیه (
Proposition) یا نتیجه ی(Conclusion) قضیه،تابع یک یا چند فرضیه یا مقدمات (Premises) است.توجه داشته باشید که اعتبار نتیجه از اعتبار مقدمه ها بیشتر نیست زیرا احتمال خطا در استنتاج وجود دارد و البته درستی قضیه به درستی مقدمات وابسته است.
ارزش مقدمات به دو صورت قابل احتساب است:
1) آنها را مسلم یا بدیهی فرض کنیم.
2) خود آن مقدمات از راه مقدمات دیگر به اثبات رسیده باشد.اگر این امر آنقدر ادامه یابد تا ما به قضایای اثبات نشده ای برسیم که مبنای استنتاج قرار گیرند.قضایای اولیه (
Primitive Propositions) نامیده می شوند.
ماهیت قضایای اولیه چیست؟
  قضایای اولیه قضایایی هستند آنچنان بدیهی که هیچ کس در بداهتشان تردید نمی کند.
البته در اینجا دو سوال مطرح می شود:
1) بدیهی است؟
2) آیا بداهت تضمیتی برای راستی هم هست؟
که البته پاسخ قطعی برای این سوالات وجود ندارد.فعلاً همین که مقدمات قضایا را ساده تر یا بدیهیتر از نتیجه هایش فرض کنیم،کافی است.تالس موفق شد از مقدماتی که پذیرفتن آنها ساده تر از نتایجشان بود،چند قضیه ی کلی استنتاج کند.او با این عمل خود گام بلندی به پیش برداشت.
اقدامات تالس به طور خلاصه:
1) ابداع روش استنتاجی که در تاریخ ریاضیات به طور اخصّ و در تاریخ تفکر به طور اعّم جایگاه بلندی دارد.
2) تعیین ارتفاع هرم از طریق مقایسه ی اندازه ی سایه هرم با سایه یک تکه چوب.
3) متناسب دانستن اضلاع مثلثهای متساوی الزاویه.
4)طرح این سوال عظیم تقریباً بی پاسخ که "آیا قضایای غیر بدیهی را از قضایای بدیهی می توان استنتاج نمود؟"

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم فروردین 1385ساعت 21:34  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات


سخنی از ابن سینا

زنهار،زنهار که زیرکی تو و بیزاری جستن تو از عامیان،آن دانی،که هر چیزی را منکر شوی،زیرا آن سبکساری است و عجز است و حماقت در دروغ داشتن چیزی که حال آن تو را پیدا نشده است.
کمتر از حماقت نیست،به راست داشتن چیزی که پیش تو نیست و درستی آن ظاهر نیست.بلکه بر تو واجب است که:دست در ریسمان توقف زنی!!
«بَل عَلیکَ الاعتِصام بحَبل التَوَقف»
                                                     اشارات و تنبیهات «حسین بن سینا»
                                                            ترجمه عبدالسلام فارسی

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم فروردین 1385ساعت 21:26  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات


یونانیان ( علم در یونان)

تاریخچه مختصری از وضع یونان:
یونانیان در ساحل غربی آسیای کوچک و در بیشتر جزیره های دریای اژه سکونت گزیده بودند.با مراجعه به اشعار هومر می توان به روحیه مردم یونان پی برد.آنها مردمی ماجراجو با ذهنی خیال پرداز و روحیه ای سرشار از کنجکاوی و شور زندگی بودند.دنیای آنها سرشار از اسطوره ها بود و انتهای هر پاسخ آنها به خدایی یا خدایانی ختم می شد.بنابراین علم به مفهوم امروزی وجود نداشت.هر پدیده ی طبیعی به نظر آنان سایه ی زمینی یا بازتابی از هستی ماورایی بود،خاک،آب،باد و آتش (عناصر اربعه)،جنگل ها و زمین آکنده از جنیان و پریان بود و تمام اجرام آسمانی قابل روئیت جاندار بودند.
خدایان موجوداتی همانند بشر امّا بزرگتر و با طول عمری غیر قابل شمارش که تقریباً هستی ابدی نامیده می شدند داشتند امّا آن خدایان نیز می مردند و عیب هایی نظیر بَشر داشتند و بَشر در برابر آنان یا باید می ستیزید و یا باید نظر لطف و محبت آنها را جلب می نمود.عالم منظر زیبایی داشت و در این عالم می بایست به سیاحت پرداخت،پریان دریایی (
Sirens)و یا عفریت جادو که می توانست مردم را به خوک تبدیل کند و عفریت های یک چشم(Cyclopes)موجوداتی بودند که در دام آنها افتادن نهایت خطر به حساب می آمد.
در قرن ششم قبل از میلاد یونانیان بهه لحاظ سیاسی متحد نبودند.فقط چند دولت شهر مستقل وجود داشت.آتن،کورینتوس(
Corinthus)،اِسپارت،میلتوس(Miletus) و ساموس (Samos) این دولت شهرها بودند.عدم اتحاد این دولت شهرها یونان را محل تاخت و تاز پادشاهان ایرانی از 546  تا 499 قبل از میلاد و ده سال پس از آن نمود.حاصل این مبارزات قدرت روز افزون آتن و اتحاد چند دولت شهر با هم گشت.بدین ترتیب آتن تا سده ی چهارم  ق.م  و حمله مقدونیان(اسکندر) مستقل و نیرومند بود.
پیدایش علم یونان:
ایونیا(
Ionia)محلی است که علم یونان در آنجا آغاز می شود.مردم یونیایی این منطقه بازرگان بودند و در تجارت با مردم مصر،فنیقیه و بابلی ها از فکر و اندیشه و علم آنها تحت تاثیر قرار گرفتند.
علومی که در یونان قابلیت طرح دارد عبارتند از:
  1- ریاضیاتی کم نظیر
  2- اخترشناسی که به نسبت اخترشناسی بابلی ها (که در واقع شامل کوششهایی در تبیین حرکتهای ظاهری پیچیده ی اختران است) بسیار اندک بود.مسائل اخترشناسی که
در این دوره مطرح شد آنقدر معضل آفرین بود که برای آنها تا زمان کپلر راه حل رضایت بخشی پیدا نشد.بعضی از آنها می گفتند که زمین باید بدون اتکا به جایی در فضای خالی معلق باشد . طالس گفت: زمین بر اقیانوسی شناور است و آناکسیمنس (Anaximenes) گفت:زمین به سان برگ پهنی در فضا شناور است.
  3- فیزیک(یعنی طبیعت شناسی آنها) به خواصی چون جرم،شکل،وزن و حرکت که میان همه مواد مشترک است می پرداخت.فیزیک بیشتر نظری بود و به عبارت بهتر فیزیک کاربردی قابلیت طرح نداشت.فیزیک آنان ترکیبی از حدس و گمانهای تفننی فیلسوفانه بود و البته متاثر از نگرش سیاسی و یا اخلاقی آنها به جهان بود.بحث های مطرح شده در این بخش تماماً تخیلی و فاقد ارزش علمی بود.و البته تخیلی منظم هم نه.
  4- فلسفه- در فلسفه، متافیزیک (
Methaphysic) آنها جدایِ از فیزیک آنها نبود و فیزیک آنها را نیز متاثر می نمود.آنها در برابر تظاهرات گوناگون  و تغییراتی که بروز می نمود،در برابرحرکت وسکون و در برابر مرگ وحیات به دنبال یک اصل می گشنتند که بتواند تغییر و هویت را تبیین کند.این اصل اولیه که مادة المواد یا اساس مواد یا آرخه (Arche)نامیده می شد.کُنه اصول فلسفی و فیزیکی دانشمندان را تشکیل می داد . مثلاً هِراکلیت (Heraclitus) مادة المواد را آتش و طالس آن را آب می پنداشت .
  5- زیست شناسی و پزشکی در بردارنده اقدامات دقیق و اصولی بود . بقراط (
Hippocrates) و ارسطو (Aristotle) از ممتازترین پزشکان و برجسته ترین طبیعی دانان بودند.بحث امکان تطور را نیز نخستین بار آناکسیمنس مطرح نمود.

روش علمی یونانان:
1- اهمیت مشاهده و آزمایش در این مردم کم بود.
2- از راه قیاس به جهان خارج معرفت حاصل می کردند و قیاس بر پایه ی اصولی کلی بود و آن اصول کلی از احساس آنان  از وجود نظم در جهان ناشی مسشد.
3- طرح نظریه یا فرضیه ی متناسب با واقعیت ها نزد یونانیان واجد اهمیت بود.این امر نزد یونانیان تعمیم استقرایی (
Inductive generalisation) خوانده می شد که مستلزم قریحه ی ابتکار است.بدین ترتیب آنها به نظریه اهمیت می دادند.
4- آنها به تفکر انتزاعی(
Abstract though) که به نظرشان انسانی ترین فعالیت بود رغبت بسیار داشتند.

در میان اندیشه های آن روزگار مهمترین ها عبارت بودند از:
1) به کاربردن روش قیاس در ریاضیات.
2) اعتقاد به بی تکیه گاهی زمین در فضا.
3) اعتقاد به اینکه مواد به ظاهر مختلف اند امّا در نهایت همانندند-کثرت در عین وحدت(البته نه به مفهوم عرفانی بلکه کاملاً مادی)
4) بحث تطّور،یعنی امکان تبدیل شدن موجودات به یکدیگر.

+ نوشته شده در  جمعه بیست و پنجم فروردین 1385ساعت 13:41  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات


سرچشمه های علم (حساب و هندسه)

حساب نزد بابلی ها و هندسه نزد مصریان پیشرفت قابل توجهی داشت.
چرا ریاضیات پیشرفت کرد؟
 1- علم نجوم ناگزیر از همراهی علوم حساب و هندسه است.برای رصدکردن باید زوایا را محاسبه کرد و پاسخ این محاسبات به زبان عدد بیان می شود.
 2- برای مسّاحان و بنّایان دانستن هندسه امری بی نهایت ضروری است.
 3- بابلی ها و فنیقی ها در روابط بازرگانی مشارکت بسیار داشتند و همین امر دلیلی دیگر برای پیشرفت ریاضی در بین این اقوام بود.
عدد نویسی در حساب بابلی ها مشابه عدد نویسی ما بود اما به جای سیستم ده دهی،سیستم شصت شصتی به کار می رفت.مثلاً:
                                                           10
۰×5+10۱×6+10۲×2=2۶۵ : نزد ما
معادل عدد هفت هزار و پانصد و شصت و پنج  =
۶0۰×۵+۶0۱×۶+۶0۲×2=۲۶۵ : نزد بابلی ها
قابل توجه است که نشانه هایی که ما برای نمایش اعداد بکار می بریم،مسلمانان از هندیان اقتباس کردند.امّا ممکن است این اندیشه را هندیان از بابلی ها گرفته باشند.
تقسیم بندی درجات زاویه بر حسب دقیقه و ثانیه و تقسیم ساعت در نظام شمارش ما بازمانده ی آن نظام شصتگانی بابلی است.


فواید نظام موضعی(
Positional System):
   1- اعداد هر قدر بزرگ باشند می توان آنها را با ارقام محدود نمایش داد.
   2- این نظام روش مکانیکی محاسبه را آسان می نماید.
   3- می توان به سرعت با استفاده از این نظام دریافت که کدام یک از دو عدد بزرگتر است.


در مصر نبودن نظام شمارشی حساب،رشد آن را محدود می نمود ولی هندسه پیشرفت خوبی داشت.هندسه یا
Geometry از واژه لاتینی Geometria است.Geo به معنی زمین و Metria به معنی اندازه گیری و سنجش می باشد.به عبارت بهتر ریشه علم هندسه از اندازه گیری های زمین ناشی شده است.
در مصر هر بار که رود نیل طغیان می نمود.مرزبندی زمین های حاصل خیز ساحل به هم می ریخت.در نتیجه ضرورت ایجاب می کرد تا دوباره مسّاحان زمین ها را قطعه بندی نمایند.
هندسه مصری و بابلی دانش مدونی نبود فقط مجموعه ای از دستورالعمل هایی بود که برای اندازه گیری و مساحی زمین به کار می رفت.در این باره به موارد زیر می توان اشاره کرد:
  1- بابلی ها محیط دایره را سه برابر قطر آن می پنداشتند.
  2- پیش از فیثاغورث (پیتاگوراس) از قضیه فیثاغورث آگاهی داشتند امّا راه اثبات آن را نمی دانستند.آنها معتقد بودند که اگر نسبت اضلاع مثلثی را  5-4-3  در نظر بگیریم آن مثلث قائم الزاویه خواهد بود.

  3- مصریان مساحت مثلث و مستطیل را محاسبه می کردند و حجم هرم را می توانستند محاسبه کنند.به این ترتیب مهارت زیادی در هندسه فضایی داشتند.اهرام مصر نمونه قدرت بی مانند این افراد علاوه بر نیروی غیرقابل تصور بردگان می باشد و شاهکار بی مانند مهندسی است.نمونه با ارزش دیگر مهندسی (یعنی به کارگیری هندسه) ساختمان آبراهه ای است که رود نیل را به دریای سرخ پیوند داده است.

+ نوشته شده در  جمعه بیست و پنجم فروردین 1385ساعت 0:31  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات


فلسفه علم (علم چیست ؟)

علم چیست ؟ علمی بودن چه مفهومی دربردارد؟ ظاهراٌچنین پنداشته می شود که علم و روش هایش دارای خصوصیتی وی‍‍ژه هستند واز علم و علمی بودن به منزله برتری سود جسته اند و مثلاٌ در آگهی روزنامه هاوبرای تبلیغ وحمایت از محصول یاعقیده و نظری بر چسب علمی بودن به آن می زنند وحتی برای رد برخی عقاید و تفکرات ویاحتی محصولات آن را غیر علمی می خوانند.به راستی علمی بودن چه مزیتی دارد که همگان به دنبال آن هستند که حتی برای اثبات حرفهای روزمره شان آنها را  علمی بخوانند تا بیشتر مورد قبول و حمایت افراد واقع شود . آنچه ما به عنوان علم در روزمره تلقی می کنیم با آنچه علم واقعی است ومورد نظر ماکمی متفاوت ا ست .کانت فیلسوف آلمانی علم را به دو شاخه تقسیم می کند :                                                                     
  1. فنومن : آنچه از راه تجربه و حس قابل ادراک است .
  2. نومن : آنچه از راه تجربه قابل درک نیست .
انیشتن:
   
"علم کوششی است برای مطابقت دادن تنوع و هرج ومرج تجربیات حسی ما با نوعی نظام فکری منطقاٌ یکنواخت . در این نظام تجربیات منفرد باید به طرزی با ساختار نظری همبستگی یابند که نظم و ترتیب کلی حاصل از آن منحصر به فرد و قانع کننده باشد تجربیات حسی موضوعاتی مفروض ومعین هستند اما نظریه ای که آنها را تعبیر خواهدکرد ساخته و پرداخته انسانهاست"."نظریه حاصل فرآیند بسیار پرزحمت انطباق است ویا نظریه فرضیه ای است که هیچگاه قطعیت کامل نمیابد و همواره در معرض سؤال و شک قرار دارد "                                                              

هدف علم عبارت است از : دریافتن حدالمقدور کامل ارتباط موجود بین مجموع تجربیات حسی ازیک  سو ومحقق ساختن این هدف با بکار گرفتن حداقلی از مفاهیم و روابط اولیه از سوی دیگر. یا به تعبیری علم با مجموع مفاهیم اولیه یعنی مفاهیمی که مستقیماٌ با تجربیات حسی ارتباط دارند و همچنین با قضایایی که آنها را به همدیگر می پیوندد سر و کاردارد.                              
فیزیک در کجای علم تعریف شده : چیزی که ما آن را فیزیک می نامیم در بر گیرنده آن گروه از علوم طبیعی است که مفاهیم خود را بر پایه سنجش و اندازه گیری استوار می سازد و قضایای آن به فرمولبندی ریاضی تن می دهد بنابراین قلمرو فیزیک را میتوان آن سنجش از کل معلومات ما دانست که قابل بیان به زبان ریاضیات است همراه با پیشرفت علم قلمرو فیزیک تا بدان حد گسترش یافته است که ظاهراٌ فقط محدودیتهای خود روش می تواند مرز و کرانه ای برای آن بوجود بیاورد "                    
به عقیده راسل : علم خود کفا نیست علم به یک اصل بنیادی نیاز دارد که ازخارج آن می آید .
در مباحث علم شناسی قرون اخیر می توان به چهار موج اصلی علم شناسی یا فلسفه علم اشاره کرد : موج اول علم شناسی ارسطویی موج دوم پوزیتیویسم یا استقرا گرایی موج سوم نگاتیویسم یا ابطالگرایی وموج چهارم تاریخ گرایان .در زیر مختصری از هر یک آورده ایم :                           
  1)موج اول : در علم شناسی ارسطویی به طور مختصر می توان گفت که «کار عالم، خبرگرفتن از مقتضیات طبایع اشیاست و علم مجموعه ای از قضایای ثابت شده و گردآمده حول محور (موضوع) خاصی است. علم ارسطویی به لحاظ جوهر، علمی محافظه کار (بی ابداع)، غیرکمی، غیرتئوریک، غایت گرا، اثبات گرا، کل گرا و عاجز از پیش بینی بود و پیوسته میان دو منطقه ظواهر و طبایع در حرکت بود و منطقه واسطه ای نمی شناخت. بیش از آن که عالم را به تغییر جهان توانا کند، وی را در تفسیر آن یاری می کرد. مهمترین نسبتهایی که ارسطوییان شیفته کشف شان بودند، نسبت معلول و علت، ذات و ذاتی و طبع و طبعی بود. نسبت های عرضی در برابر علی، جایگاه رفیع در علم شناسی ارسطو نداشتن.
  2)موج دوم : پوزیتیویسم به عنوان موج دوم فلسفه در قرن نوزدهم، شکل و در قرن بیستم اوج گرفت. پوزیتیویست ها با چشم پوشی از علم شناسی ارسطویی می کوشیدند تصویر تازه ای از علم عرضه کنند. اینان متأثیر از آرای کانت و هیوم و نیز توجه به شکوفایی علمی در دوران رنسانس، تأکید بسیاری در تمییز قائل شدن میان متدلوژی معرفت علمی (تجربی) از معرفت ها و دانش های دیگری و نیز اهمیت قائل شدن به علم تجربی داشتند. مبانی پوزیتیویسم عبارتند از: اجتناب و وداع با مباحث جدلی الطرفین متافیزیکی، روی آوردن به تجربه به معنای غلیظ کلمه و وضوح و سادگی روش علمی و وحدت روش علمی. عناصر پوزیتیویسم را نیز می توان عینیت، دقت و قطعیت دانست؛ هرچند که تبیین، قانون و پیش بینی را نیز می توان از عناصر پوزیتیویسم به شمار آورد. عبدالکریم سروش، اهم اوصاف و ارکان علم شناسی پوزیتیویستی را چنین برمی شمارد: «1.تأکید بلیغ بر جراحی منطقی اندامهای درونی علم2. تأکید بر استقرا هم در مقام داوری و هم در مقام گردآوری3.مقدم دانستن مشاهده بر نظریه و تئوری4. استغنا از متافیزیک وبل ویرانگر5. تکیه بر استقراء در مقام داوری (توجه به روش به جای موضوع)6.جدایی و تفکیک قانون و فرضیه7. ضدیت با نسبیت گرایی در علم8. انباشتی و تکاملی دیدن رشد علم9. نزاع بر سر تقدم کشف10. همبستگی با فلسفه تحلیلی11. ناخشنود بودن از تئوری به عنوان فرضیه ای که تأیید نشده12. تفکیک دو مقام داوری و گردآوری13. قبول آزمون فیصله بخش14. ثبات معانی و وجوه مشترک داشتن تئوریهای رقیب15. وحدت بخشیدن به علوم16. تحول پذیری غیرانقلابی علم17. عقلانی داشتن رشد معرفت18. دستوری داشتن فلسفه علم و بینش غیرتاریخی19. تاریخ نگاری درون بینانه و علم انسانی را پاره ای از علوم طبیعی دانستن.
  3) موج سوم : نگاتیویسم (ابطال گرایی): کارل پوپر را می توان نماینده اصلی این موج دانست.
فیلسوفان علمی، همچون لاکاتوش، کارناپ، همپل و رایشناخ نیز از جمله متفکران موج سوم علم شناسی به شمار می روند. موج سوم فلسفه علم با موج دوم اشتراکات و افتراقاتی دارد. وجوه اشتراک ابطال گرایی را با پوزیتیویسم می توان بر1. تأکید بر تافته جدابافته بودن علم و تمایز قائل شدن میان معرفت علمی با سایر معرفت ها2. تأکید بربی غرضی عالمان، 3.فیصله بخش بودن آزمون ها4. وحدت روش علمی5. انباشتگی و تکاملی بودن علم و منطقی 6. دستوری بودن فلسفه علم دانست. اما وجوه افتراق ابطال گرایی با پوزیتیویسم را می توان 1.در مخالفت با اثبات پذیری یا تأیید پذیری2. تأکید بر ابطال یک قضیه به جای اثبات آن3. مخالفت با استقراء به معنی انبوه مشاهدات برای اثبات یک نظریه4. تقدم تجربه و اصول موضوعه و آکسیوم های مسلم دانست. در زمینه مخالفت با اصول موضوعه، پوپر معتقد است که علم مثل یک آلاچیق است که پایه های آن روی مرداب قراردارد. علم را می توان به جایی رساند که عجالتاً محکم باشد و این لزوماً بدین معنا نیست که جایگاهش ثابت و همیشه محکم است.      
از نظر پوپر، اصول موضوعه علم مسلم نیستند؛ بلکه عجالتاً آنها را مسلم می شماریم. سروش، ویژگیهای موج سوم فلسفه علم یعنی ابطال گرایی را چنین برمی شمارد: «1.دستوری دانستن فلسفه علم 2. تاریخ علم را تاریخ علم داشتن نه تاریخ کارهای سنجیده و ناسنجیده عالمان...                           


برای دیدن متن کامل روی این لینک کلیک کنید...

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم فروردین 1385ساعت 15:56  توسط مدیر وبلاگ  |  آرشیو نظرات


معرفی کتاب

عنوان کتاب: جهان گالیله و نیوتن 

نوشته: ویلیام بیکسی
ترجمه: بهرام معلمی
ناشر: شرکت بازرگانی کتاب گستر 144
تعداد صفحه: 144
چاپ اول: 1379
شابک: 964-445-260-7
شمارگان چاپی:
۲۰۰۰
قطع وزیری

قیمت پشت جلد: ۱۰۰۰۰ ریال


درباره کتاب:دانشمندان روزگار ما به دو شخصیت بزرگ علمی بیش از دیگر نام آوران عرصه علم مدیون هستند : گالیله ، مجادله گر و احتجاج کننده ؛ و نیوتن ، ریاضی دان چیگیر و رازدار . گالیله در سپیده دم عصری که آخرین پرتوهای آفتاب دوران نوزایی (رنسانس) بر ایتالیا می تافت و شوق آموختن دانش ها و هنرها هنوز در کار بود ، اندیشه ها را درجهتی تازه افکند . او به دانشمندان جهان پیام داد که کتاب تکوین به زبان ریاضی نوشته شده ، پس به آن زبان آن را بخوانند و برای تفحص در احوال کیهان در تلسکوپ بنگرند ، نه در کتب فیلسوفان . در سالی که گالیله در ایتالیا درگذشت ، نیوتن در انگلستان پا به جهان نهاد و جهان را دگر گون ساخت ، چنان که به گفته یکی از هم عصرانش : « عالم در تاریکی فروخفته بود تا آنگاه که خداوند نیوتن را آفرید .»

فهرست مطالب: مجادله گر
اجسام متحرک
نگرش جدید
جرم گالیله
نیوتن در کیمبریج
سیبی فرو می افتد
کتاب اصول
فراسوی سیارات 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم فروردین 1385ساعت 20:30  توسط مدیر وبلاگ  |  آرشیو نظرات


سرچشمه های علم (اخترشناسی)

علومی که در سپیده دمان یا در دوره نخست علمی وجود داشتند:
عمده علومی که در مصر و بابل و در میان فنیقی ها حضور داشتند عبارتند از:اخترشناسی،حساب و هندسه
تمدن های بابلی و مصری از جهت های زیادی به هم شبیه اند که البته منشاء آنها مشترک است.
ویژگی ها:
    1- علم منحصر به روحانیان است.
    2- انگیزه علوم رفع نیاز روزمره است.
    3- مشاهده ها به صورت منظم و فراوان انجام می گیرد.
    4- نتیجه مشاهدات ثبت و ضبط می گردیده است.
    5- تعمیم های تجربی صورت می گرفته است.
    6- آنها پی یافتن دلیل یا علت نبودند حتی در صدد ابداع نظریه های یگانه ساز هم نبودند.
اخترشناسی
علل توجه به اختران:
  - آسمان بر فراز سر،دنیایی از اعجاب و شگفتی و عظمت بود که نظر را به سوی خود می کشید.
  - نظم حرکات اختران و توانا ساختن انسان جهت اندازه گیری زمان و تدوین تقویم.
  - توانایی قدرت پیش گویی در بررسی حرکات اختران در مورد رویدادهای آسمانی که زمین را تحت تاثیر خود قرار می داد.نظیر محاسبه زمان طغیان رود نیل.چرا که طغیان رود نیل بر زندگی روزمره مردم تاثیر فراوان داشت.
+ بدین ترتیب
Astrology یا اخترگویی یا علم نجوم شکل یافت.منصب اخترگویان در دربار شاهان یکی از منصب های مهم بود و پادشاهان در جنگ،سفر،حضر،ازدواج،ولادت ها و ... همواره اخترگویان را مورد شور و مشورت خود قرار می دادند.
  - اتفاق دیگر آن بود که انسانها اختران و به ویژه خورشید را می پرستیدند و از همین جا روشن است که اخترشناسی کاربرد دینی داشته است.
  - اخترشناسی برای مردمی که توسط دریا محاط شده بودند ارزش و اهمیت خاصی داشت.
  - ثوابت(اختران ثابت)صورتهای تغییر ناپذیری را در آسمان پدید می آوردند و به آنها صورتهای فلکی می گفتند.نام صورتهای فلکی را بابلی ها مشخص نمودند.
  - سیارات هفتگانه که در آن زمان با چشم غیر مسلح قابل رویت بودند عبارت بودند از خورشید،ماه،عطارد،زهره،مریخ،مشتری و زحل.
در آن دوران نام های دوازده ماه سال از روی نام های صورت های فلکی تعیین شد.
1- حَمَل     2- ثور      3- جوزا       
۴- سرطان      5- اسد     ۶ - سُنبله    7- میزان     8- عقرب     9- قوس   10- جَدی      11- دَلو     12- حوت
  - بابلی ها و مصری ها توانایی تبیین اهلۀ ماه را نداشتند.امّا بابلی ها در پیش بینی نسبتاً دقیق خور گرفت(کسوف) توفیق داشتند و در بین آنها عنوان می شد که اگر سه جرم آسمانی(زمین،خورشید و ماه)در یک سطح مستوی با هم حرکت کنند،در هر ماه قمری یک خور گرفت و یک مه گرفت(خسوف)روی می دهد.امّا این اجرام چون دائماً در سطح مستوی حرکت نمی کنند تناوب این گرفتها پیچیده تر است.در نتیجه گرفتهای دوره ای با تغییری اندک در فاصله ی هر 233 ماه قمری تکرار می شوند که این دوره را ساروس
Saros می نامند.
  - هر پدیده ای از طبیعت که تبیین شده وحشت انسان نسبت به آن کاهش می یابد.خور گرفت و مه گرفت وحشتی نداشت امّا حضور ستاره ی دنباله دار چون تبیینی به دنبال نداشت برای مردم آن دوره وحشت برانگیز بود.

+ نوشته شده در  جمعه هجدهم فروردین 1385ساعت 17:4  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات


ویژگی های اصلی دوره های تاریخی

با سلام.در ادامه بررسی دوره های تاریخی به بررسی ویژگی های کلی هر دوره می پردازیم.
                                             *   *   *
1)دوره یونانیان اسکندرانی:آنچه مسلم است در آغاز تاریخ علم  وجوه دانایی و علوم بشری متمایز نبودند.علم موضوعی کلی بود و شاید انسانهای این دوره خود اشراف بر عالم بودن خویش نداشتند چون علم پاسخ تدبیر اندیشی در برابر نیازهای زندگی بوده است.پاسخ و تدبیر گاهی از طریق خرد راه به علم می برد و گاه از طریق خیال راه به اوهام و خرافه.اوهام و خرافات گاهاً تنها پاسخ انسان ناگزیرِ مقهور در برابر طبیعت بود.
پیشرفت دانش کم و تدریجی و فروغ این روشنایی در حیطه قوه و تمایل او در برابر بردن به تدبیر نیازهایش بود.هر جا نیاز مطرح نبود(نظیر دانستن صرف)بی حصول کاربرد روزانه کور بود.و هر جا نیاز بود در حال تدبیر و اگر نیاز بود و مقهور می گشت به وضع مدارا قرار می گرفت.
بدین ترتیب،فلسفه،معرفت النفس (روان شناسی نه به شکل معمول این روزگار)،طبیعت شناسی،الهیات،نجوم،ریاضیات و تدبیر منزل و سیاست مدن که علم الاجتماع آنها را تشکیل می داد همگی علم واحد و در هم و متداخل و در تعامل با هم بود.
مصر،بابل و دوره های نخستین یرزمین یونان خاستگاه این علم واحد بود.
این دوره خود به سه دوره ی دیگر تقسیم می شود:
    1-پیدایش علم در میان بابلی ها،مصری ها،فنیقی ها،در سده 6 قبل از میلاد مسیح تا فراز آمدن آتن.
    2-پیشرفت علم در دوره مجد آتن (پایتخت یونان)تا سده چهارم قبل از میلاد.
    3-پیشرفت مقدونیان و افول آتن و برپایی اسکندریه.

2)دوره انقلاب علمی در سده هفدهم:دوره دوم که از سده 13 میلادی جوانه زده است و تا سده ی 18 میلادی می باشد.
- تاسیس دانشگاهها در اروپا ،از جمله دانشگاه کمبریج در سده 13 میلادی رخ داده است.
- اصحاب اسکولاستیک،بحث های ارسطویی را آزاد نمودند.
- در همین دوره آهسته آهسته شاخه های علم خواستار تمایز از تنه ی اصلی هستند.این دوره با جنبش های سیاسی،نظامی،اقتصادی و دینی همراه است.
- نگرش به موضوعات به صورت تجربی-استقرایی است.
بدین ترتیب علم به جزئیات می پردازد و نگرش کلی را وا می گذارد.

3)دوره مادیگرایی در سده نوزدهم:
-
در این دوره پیدایش شیمی و زیست شناسی را داریم.
- پیشرفت علم ریاضی چشم گیر است،اما نگرش همان نگرش انقلابی عصر دوم است.
- در این دوره تفکرات فرانسیس بیکن و دکارت،دو مذهب تجربی و عقلی را مطرح می کند.دکارت معتقد بود ریاضیات بنیاد تمام علوم است و قایل بود که تمامی علوم زبان ریاضیات را انتخاب نمایند تا صحت امر فزونی یابد.
- فیزیک دانان بعد از نیوتن مکانیک نیوتنی را به اوج می رسانند و دیدگاه مکانیستی در این دوران اوج می گیرد.

4)دوره نوین:این  عصر که تا به امروز ادامه دارد دوره به کارگیری علوم در جهت بهبود کیفیت زندگی است.تکنولوژی در این عصر زاده می شود و بسیار سریع رشد می کند.همپایه تکنولوژی،علوم محض نیازهای تکنولوژی را بر آورده می نماید.تکنولوژی علوم محض را دعوت به همکاری می کند و علوم محض تکنولوژی را به سرعت به پیش فرا می خوانند.
از ویژگی های اساسی این دوره،رها کردن نگرش مکانیستی محض به جهان و روی آوردن به نگرش دینامیکی است.گرایش به آزاد اندیشی به شدت در میان دانشمندان وجود دارد و نهایتاً رسیدن به باور این امر که علم باید از تبیین جهان دست کشیده و به توصیف و پیشگویی خرسند باشد.

+ نوشته شده در  جمعه هجدهم فروردین 1385ساعت 0:10  توسط علی جعفری  |  آرشیو نظرات


اختراع نوشتن

با اختراع نوشتن بود که بشر به کمک آن توانست تاریخ به یادگار بگذارد و دانسته های خود را محفوظ نگاه دارد و پیشرفت کند.


Hieroglyphs یا حروف تصویری در مصر باستان

اما نیاکان ما چگونه فن نوشتن را فرا گرفتند؟ حدود شش هزار سال قبل مردمی که سریعتر از همه، جاده تمدن را در می نوردیدند، ظاهرا سومری ها و مصری ها بودند که به ترتیب در بین النهرین (وادی بین دجله و فرات) و دره نیل به سر می بردند، این مردمان در کار ابداع فن نوشتن بودند.

شش هزار سال قبل دهقانهای مصری که مکلف بودند سبدی چند از فراورده غله خود را به تحصیلدار مالیاتی تحویل دهند، تصویر زمخت سبد را بر دیوار کلبه خود می کندند و کنار آن به تعداد سبدهایی که داده بودند علامت می گذاشتند.

بله، نخستین طرز نوشتن بدین صورت بود، یعنی نوشتن با عکس (شکل نگاری)، این شکل از نوشتن مصور آنقدر بود که تقریبا همه اقوام ابتدایی از آن استفاده می کردند.

مدتها پیش عده ای از سرخ پوستان امریکایی با پنج زورق و به رهبری سردار قبیله خود شاه ماهیگیران ظرف سه روز از دریاچه سوپریور عبود کردند و به سلامت پای به خشکی گذاشتند و چون می خواستند یاد این رویداد مهم جاوید بماند، تصویر یادگاری آن را بر دیواره یک صخره ، نقش کردند.

در اینجا تصویری که از روی آن کشیده شد، نقل می شود، ساختن یک تصویر زمخت، مثل تصویر افرادی که در زورق نشسته اند آسان بود، اما ترسیم یک اندیشه یا تصور، یا گذران سه روز بنظر دشوار می نمود.

از این جهت بود که سرخ پوستان نشانه ای را که برای خورشید داشتند با نشانه آسمان یکی کردند تا، بدین ترتیب بر مدتی که خورشید قوس آسمان را می پیماید (مفهوم نگاری) دلالت کند؛ یعنی مدت یک روز، آن گاه سه عدد از این علامت مرکب که پهلوی هم قرار گیرد، مفید معنی سه روز خواهد بود.

البته آن شاه ماهیگیران می خواست مردم بدانند که او رهبر بی چون و چرای قوم خو بود و توانست آنان را به ساحل سلامت سوق دهد، او به صورت پرنده ای که بر زورق اول نقش شده نمودار گردید و نقش سنگ پشت، که نزد سرخ پوستان امریکایی علامت زمین است ، نشان می دهد که سالم به خشکی پیاده شدند.


تصویر داستان شاه ماهیگیران

این نوع نوشتن، نوشتن ساده و مصور است که در آن تصویرها و علامتها با هم ترکیب می شود و اشیاء و نام افراد و تصورات ساده از قبیل روز، به خشکی پیاده شدن و ... را بیان می کند.

بیشتر اقوام ابتدایی از این مرحله قراتر نرفتند اما در انواع جدید نوشتن، گو اینکه با نوشتن مصور آغاز یافت، برای نمایاندن شکل اشیاء، دیگر از تصویر یاری نگرفتند.

بلکه به جای آن از نشانه های قراردادی استفاده کردند و به کمک این نشانه ها، کلمات با اصوات را، که از آنها کلمه ساخته می شود، نمایش می دادند (صورتنگاشت).

چینی ها و ژاپنی ها یک نوع نوشتن ابداع کرده بودند که بسیار پیچیده بود در این طرز نوشتن، هر کلمه با یک علامت یا با اتحاد چند علامت بسیط، نمایش داده می شود با این طرز نوشتن هر چیز را می توان بیان کرد.

اما فرا گرفتن آن خیلی دشوار است یا به نظر ما چنین می آید، زیر مجبوریم تعداد بسیار زیادی علامت حفظ کنیم. تعداد این علامات تقریبا معادل تعداد کلماتی است که در این زبان می توان بیان کرد.

نوشتن غربیها که به هیچ وجه با نوشتن چینی ها و ژاپنی ها شباهت ندارد، به کمک الفبایی مرکب از بیست و شش جرف با علامت انجام می گیرد و این علامات ترجمان کلمات نیست بلکه نمایشگر اصوات اصلی است که با به کار بردن آن اصوات کلمات را تلفظ می کنیم.

الفبای لاتین از رومی ها و الفبای رومی از یونانی ها گرفته شد. اینکه یونانی ها این الفبا را از کجا یاد گرفتند، به طور یقین نمی دانیم اما احتمال دارد از فنیقی ها گرفته و فنیقی ها هم به نوبه خود آن را از مصری ها قرض کرده اند.

اگر الفبای ما ریشه مصری داشته باشد قطعا مثل الفبای چینی و ژاپنی، ابتدا شکل مصور داشته، اما پیشرفت و تکمیل آن از طریق دیگری انجام یافته و راه جداگانه ای پیموده است. زیرا این علامتها شکل اشیا را نشان نمی داد بلکه صوتهای هجایی هر کلمه را که تلفظ می شد، نمایان می ساخت.


نمونه ای از نوشته های چینی در غارها

اما چون اصوات هجایی، فوق العاده زیاد است در این طرز نوشتن هم ناچار علامتهای بسیار زیادی وجود داشت که باید همه را به خاطر سپرد.

با این اوصاف به مرور زمان، تعدادی علامت جداگانه ابداع شد که کار آنها نمایاندن صوتهای هجایی نبود بلکه صوتهای اصلی را نمایش می داد و این صوتها همانها است که وقتی با هم ترکیب می شود صوتهای هجایی را می سازد.

سود مهم این ابداع این بود که هر کس به کمک چندین علامت مختصر (بیست و شش علامت در الفبای انگلیسی) و ترکیب درست این علامتها می تواند صدای هر هجا و صدای هر کلمه را نمایش دهد.

پس از اختراع فن نوشتن
انسان شروع کرد به نگهداری سوابق، مکتوب کارها و اندیشه های خود. اوایل، این قسمت نوشتها خیلی اندک بود اما رفته رفته که فن نوشتن نشر یافت و صورتی درست تر و سنجیده تر پیدا کرد، یادگارهای مکتوب کاملتر و مفصلتر شد.

تا به امروز که در تمام کشورهای متمدن می بینیم کتابخانه ها و بناهای ملی و خانه های خصوصی مملو از انوع و اقسام یادگارها و سوابق چاپی و خطی (دست نویس) شده است.

بدون این آثار و سوابق تاریخ بشر ناچار صورتی پیدا می کرد غیر از آنچه در واقع می بود و ما نیز صرف نظر از چهره واقعی تاریخ، درباره گذشته بشر آگاهی مختصری می داشتیم.

پس اختراع فنی نوشتن از مهمترین رویدادهای تاریخ بود، زیرا نخست فن نوشتن روش ما را در آموختن تاریخ بهتر کرد و دوم راه ها و خط سیر وقایع تاریخ را تغییر داد.

سرگذشت تمدن نوشته کارل ل. بکر- فردریک دنکاف

منبع: مجله الکترونیکی فریا

+ نوشته شده در  سه شنبه پانزدهم فروردین 1385ساعت 14:42  توسط مدیر وبلاگ  |  آرشیو نظرات


نشانه های علم در تمدن بشری

"به نظر ما علم صرف نظر از نتایج فنی آن یک نمود اجتماعی است که همچون هنر، ادبیات، حقوق و مذهب از بیخ و بن با اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از یکطرف و با افکار وهدفهای دوران های مختلف تمدن بشری از طرف دیگر ارتباط دارد ... به عقیده ما مراحل مختلف تاریخ علم که با ادوار متفاوت تمدن بشری ارتباط دارند جزو لاینفک آن هستند و همراه با آن تکامل پیدا می کنند. بعنوان مثال شیوه جهان بینی مادی یا جبری قرن نوزدهم اروپا با پیدایش اروپای جدیدی که افکار اجتماعی آن متفاوت با دنیای قدیم بود خود بخود محو و نابود گردید ... "

قسمتی بود از مقدمه کتاب معروف پیر روسو (Pierre Rousseau) بنام "تاریخ علم" (History of Science) که بیانگر این موضوع می باشد که علاوه بر علوم انسانی، هنر و ... ، سایر شاخه های علمی چه تجربی و چه نظری بی تاثیر از محیط اطراف نیستند. گسترش، ترویج و استفاده از علم در یک جامعه باعث آن می شود که مسائل و روابط اجتماعی نیز تحت تاثیر علم قرار گیرند و بقولی علم گرا شوند و راه حل علمی برای حل مشکلات اجتماعی و ... در آن جامعه استفاده شود و برعکس در جامعه ای که به علم بها داده شود علم در آن جامعه نهادینه شده و رشد خواهد کرد. واقعیت آن است که نه چرخه تمدن به دست دانشمندان می چرخد و نه تمدن دانشمندان را مجبور می کند که چه بکنند بلکه تعامل دو طرفه این دو موضوع در طول حیات بشری باعث پیشرفت تمدن و دستیابی به دست آوردهای علمی و اجتماعی بوده است.


نمونه نقاشی های جادوگران در آفریقا

جادوگری اولین نشانه علم گرایی در انسان
شاید در کنار بدست آوردن مهارتهایی چون روشن کردن آتش، اهلی کردن حیوانات و ... اولین نشانه های بارز آنچه می توان به آن علم گفت همان "جادوگری" نزد انسانهای اولیه بوده است. جادوگران کسانی بود ند که رعد و برق یا نباریدن باران را به خشم خدایان یا نیروهایی غیبی نسبت می دادند و سعی می کردند تا با این نیروها یا خدایان ارتباط برقرار کنند. این اشخاص عموما" مورد تنفر دیگران بودند و دائم با مردم عامی و بخصوص مذهب مجادله داشتند و اغلب مجبور بودند تا به تنهایی در گوشه ای زندگی کرده و به فعالیت بپردازند.

نکته مهمی که باید به آن دقت کرد نحوه نگرش جادوگران به این نیروها بود که کاملا" متفاوت با نگرش مردم عامی بود. بعنوان مثال مردم عامی برای بارش باران به درگاه خدایان دست به دعا، التماس و نیایش بر می داشتند و از خدایان تقاضای باران می کردند اما یک جادوگر هرگز از نیروهای مافوق طبیعی درخواستی نمی کرد بلکه احساس می کرد که همانطور که با قراردادن آب روی آتش باید قاعدتا" بجوش بیاید او با خواندن یک ورد یا آواز، خواهد توانست آسمان را مجبور به بارش باران کند.

حداقل مورد تشابهی که میان این جادوگران و دانشمندان امروزی می توان پیدا کرد آن است که هردو حاضر نبودند مسائل را به آن راحتی که عامه می پذیرند، قبول کنند. ساحر زمان قدیم می دانست که باید راهی وجود داشته باشد که بتواند در مواقع مورد نظر آسمان را مجبور به بارش کند، هرچند با دانش محدودی که داشت نمی توانست آن راه را پیدا کند. اگر او هم می خواست همانند مردم عادی بارش باران را فقط به اراده خدایان نسبت دهد آیا امروز ما می توانستیم این مطلب را از طریق اینترنت بخوانیم.

جادوگر قدیم و دانشمند امروزی هر دو معتقد بودند و هستند که انسان می تواند در بسیاری از پدیده های جهان دخالت داشته باشد، مسیر جریان آنها را تغییر داده و می تواند با شناخت قوانین حاکم بر این پدیده ها در حد توان آنها را تحت اختیار خود قرار دهند. این موضوعی است که درصد بسیار کمی از مردم به آن اعتقاد دارند برای همین متاسفانه در جوامع مختلف همواره نسبت دانشمندان به مردم عادی بسیار ناچیز بوده است.

منبع: مجله الکترونیکی فریا

+ نوشته شده در  سه شنبه پانزدهم فروردین 1385ساعت 14:36  توسط مدیر وبلاگ  |  آرشیو نظرات


معرفی کتاب

عنوان کتاب: علم در ایران و شرق باستان

همایون صنعتی زاده
ناشر: قطره

 تعداد صفحات: ۶۹۱
چاپ اول:
۱۳۸۴
شابک: 964-341-476-0
شمارگان چاپ:
۲۲۰۰
قطع وزیری/ گالینگور

 قیمت پشت جلد: ۶۰۰۰۰ ریال

درباره کتاب:

در این کتاب مراد از علم، دانش نجوم و انگیزه ی آن احکام نجوم است. احکام نحوم یا اخترشناسی، همان گونه که در دهمین مقاله - با عنوان «آئین کیهانی احکام نجوم و ...» - دیده می شود انگیزه ی علم نجوم ابتدایی در هزاره ی دوم پ.م. بود. بعدها مبانی احکام نجوم تکامل یافته، در روزگار هخامنشیان به صورت علم احکام زایچه ای درمی آید که به نوبه ی خود انگیزه ی تحول و پیدایش دانش نجوم ریاضی می شود. خواهیم دید علم احکام نجوم زایچه ای در سده ی پنجم پ.م. در یکی از چهار پایتخت شاهنشاهی هخامنشی، یعنی بابل، متولد شد. مدت دوهزار سال یعنی تا پایان سده ی شانزدهم میلادی مهم ترین و محرمانه ترین علوم آدمی بود، همانند دانش فیزیک امروز. در این مدت بیست و چند قرن در تمام شئون زندگی جامعه ی بشری دخالت مستقیم داشته است. از سیاست های کلی دولت ها مانند جنگ و صلح و بنیانگذاری پایتختی نوین گرفته تا خصوصی ترین مسائل فردی مانند ازدواج و مسافرت کردن... .
(از پیش گفتار مترجم)

فهرست مطالب: پیش گفتار
بخش اول
زمان سنجی(ئی. بیکرمن)
فصل نجومی بندهش(دبلیو. بی. هنینگ)
گاهشماری های کهن ایران(ویلی هانتر)
وصف بیرونی از گاهشماری ایران باستان
.....
بخش دوم
دانش نجوم در مصر باستان(رونالد. ا. ولز)
گاهشماری و تاریخ گذاری در مصر باستان(جی. دبلیو. اس. سی ول)
خاستگاه گاهشماری مصری(از اتو نویگه باوئر)
بخش سوم
تاریخ گذاری هخامنشی و منابع بابلی(کریستوفر واکر متصدی بخش آسیای غربی موزه ی بریتانیا)
یادداشت های مترجم
نجوم و احکام نجوم در بین النهرین(کریستوفر واکر)
بخش چهارم
نجوم و احکام نجوم در هندوستان و ایران(دیوید پینگری)
نجوم در هندوستان(دیوید پینگری)
سخن آخر
نمایه

+ نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم فروردین 1385ساعت 21:2

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد