اسلام و نقش اجتماعى زنان


اسلام و نقش اجتماعى زنان

پیام زن

یکى از مشکلات بزرگى که حرکتها بویژه حرکت دین در مسیر ارزشهاى انسانى را محدود میکند برخورد انسان با مسائل و مشکلات گوناگونى است که در مراحل مختلف زندگى، فراروى او قرار دارد، و این امر سبب میشود که درست اندیشیدن، دین و مسیر اصلى حرکت، فراموش شود.

از این رو، انسان در اجتماع، در بسیارى از مقاطع تسلیم شرایطى میشود. که او را در بر گرفته اند. و این شرایط چیزى نیست. جز میراثى بر گرفته از باورهاى پیشینیان و رسوم اجتماعى و سنتهایى که بر اثر همجوارى با جوامع دیگر و یا برخورد با آنها پدید آمده اند...


بنابر این مشاهده میکنیم که مبدأ پیدایش و حرکت جامعه و دین، در بسیارى از موارد، به گونه أى نادرست تفسیر میشود و یا به انحراف کشیده شده است. تا آنجا که راههاى علاجى که از دل معارف دینى برخاسته اند نیز نمیتوانند این جریان مخالف را متوقف کنند.

از این رو رفته رفته جریان مخالف. در برابر جریان صحیح رشد میکند و باورهایى که بر پاییه جریان نادرست به وجود آمده اند در اندیشه و ذهن خانه میکند. به گونه أى که ذهن و فکر انسان انباشته از باورهاى پراکنده و گمراه کننده میشود.

هر چند نیروى اندیشه میتواند برخى کج رویها را بیابد. اما همواره در طول تاریخ جریان صحیح با جریان نا صحیح، در هر زمان و مکانى در ظاهر با یکدیگر آمیخته شده اند. از این رو بر ماست که در یافتن اندیشه و مسیر صحیح از سرچشمه هاى اصلى همانند آیات و روایات. دقت کنیم و در مسیر حرکت خود از این سرچشمه ها استفاده کنیم.

جایگاه زن، در اندیشه اسلامی

یکى از مسایل مهم فقهى و اسلامی، مسأله «زن» است.

 

 

مفهوم اسلامی «زن» چیست؟

ونقش انسانى او چه میباشد وبه عبارت روشن تر حوزه انسانیّت او تا چه مقدار گسترده است؟

و نقش او در مسایل جارى جامعه چیست؟

به سادگى میتوان دریافت که نقش اجتماعى زن، در برپایى عدل و داد. حائز اهمیت است وهمچون مرد که در این راستا وظیفه أى دارد، او نیز مسؤول است.

و آیا جامعه اسلامی جامعه کاملاً بسته أى است که در عرصه هاى اجتماعى، زن نمیتواند در کنار مرد قرار گیرد؟ به گونه أى که هیچ ارتباطى به جز روابط خانوادگى میان زن و مرد نباشد و زن هیچ فرصتى براى شرکت در مسائل اجتماعى نداشته باشد.

آیا زن از هر نوع فعالیتى در عرصه هاى مختلف محروم شده است؟

در سیماى تمامی جوامع اسلام همواره چنین پرسشهایى دیده میشوند و چه بسا یکى از خطرناکترین مشکلات در این زمینه گروهى از دانشمندان مسلمان باشند که در میان آنها برخى از فقیهان نیز به چشم میخورند.

این دسته میکوشند تا مفاهیم آیات و روایات را بدون بهره گیرى از نیروى اندیشه دریابند و در این میان،از آگاهیهایى بهره میگیرند که در ذهنشان حک شده است؛ به گونه أى که فرد نمیتواند به مضمون آیه و یا حدیثى پى برد. مگر آنکه از مجراى این مفاهیم پذیرفته شده ذهنى بگذرد و یا از مسائلى که از این سو و آن سو در ذهنش نقش بسته است کمک بگیرد. این مسائل بدیهى جلوه گر میشوند. به گونه أى که اگر با آنها مخالفت شده است و در نتیجه چگونه انسان میتواند با بدیهیّات مخالفت کند؟!

بنیانهاى جامعه سیاسى اسلام

در این مجال کوتاه چرا که سخن گفتن از چنین موضوعى نیازمند تحقیق و بررسى گسترده أى است باید به بررسى دیدگاه سیاسى اسلام درباره انسان بپردازیم.

شاید بتوان گفت: مهمترین بنیانى که دیدگاه اسلامی پیرامون حرکت سیاسى اسلامی بر آن بنا شده باشد عدالت باشد چرا که خداوند میفرماید:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط...» (حدید / 25)

«ما پیامبر انمان را با نشانه هاى آشکارى فرستادیم و همراه آنها کتاب و میزان را نیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند.»

رسالت تمامی ادیان الهى برپایى عدالت بوده است به گونه أى که اگر ما بخواهیم به خوبى و یا بدى راى مفهوم و یا روشى پى ببریم باید آن را در ترازوى عدل قرار دهیم . اگر هماهنگ با عدالت بود، همگام با حقیقت است و اگر از مسیر عدالت فاصله داشت. بى تردید از مسیر دین نیز. جدا شده است.

همان گونه که آیه بالا اشاره دارد اسلام چیزى جز بر پایى عدالت توسط انسان براى خدا نیست و انسان نیز باید این رسالت شگرف را همانند سایر مسؤولیتهایش بر دوش کشد چرا که خداوند تنها براى عملى شدن خواسته خود که همانا آفرینش و برپایى عدل و داد است. انسان را به جانیشینى خود در زمین برگزیده است پس در راستاى این جریان انسانى ناگزیر ما تا هنگامی که تمامی مردم در پیشگاه دین پاسخگو هستند بار سنگین برپایى عدالت نیز بر دوش همه آنان سنگینى میکند عدالت باید در تمامی امور و با توجه به تمامی تواناییهاى انسان و جریان موجود رعایت شود خواه در مسایل بسیار بزرگ و خواه در تواناییهایى که براى یک انسان معمولى در نظر گرفته میشود بنابر این اگر فردى میتواند در برپایى عدالت سهیم باشد باید از تمامی تواناییهاى خود تا حد امکان بهره بردارى کند.

عدالت ، رسالتى مقدس، براى مرد و زن

شاید اکنون این پرسش در ذهنها نقش ببندد که آیا برپایى عدالت تنها بر دوش مردان است؟

به عبارت دیگر آیا خداوند برپایى عدالت را تنها از مردان خواسته است و یا زنان نیز در قبال آن، پاسخ گویند؟ چرا که خداوند میفرماید «باشد که مردم عدالت را به پا دارند.»

بى تردید نقشهاى ویژه‍اى که بر مبناى جنسیت استوار شده است نمیتواند نقشهاى عمومی را از میان ببرد.

هنگامی که نگاهى به جهان اطراف خود بیافکنیم به سادگى در مییابیم که برپایى عدالت نیازمند تواناییهاى زنان نیز میباشد؛ چرا که زنان نیز میتوانند در جنبه هاى فکرى شخصیتى و اجتماعى، در این امر، مؤثر باشند.

به سادگى میتوان دریافت که نقش اجتماعى زن در برپایى عدالت و داد حائز اهمیت است و همچون مرد که در این راستا وظیفه أى دارد او نیز مسؤول است البته این سخن بدین معنا نیست که نقش مرد و زن را از یکدیگر جدا کنیم و هر یک را در حوزه ویژه أى مورد بررسى قرار دهیم بلکه در میان جامعه مسؤولیتهایى دیده میشود که میان مرد و زن مشترک است و هر یک از این دو میتواند آغاز گر آن باشد هر چند برخى از مسؤولیتها تنها به زن اختصاص دارد اما در بسیارى از موارد هر یک به اندازه دیگرى میتواند در برپایى عدالت مؤثر باشد. بى تردید نقشهاى ویژه أى که بر مبناى جنسیت استوار شده است نمیتواند نقشهاى عمومی را از میان ببرد.

حق زن در جامعه سیاسى اسلامی

برخى نسبت به نقش عمومی زن راه را به اشتباه رفته اند. کسانى که تمامی مسؤولیتهاى زن را در نقش «مادر بودن» خلاصه میکنند. نقش عمومی او را نمیپذیرند. البته این انحراف در سایر جنبه هاى اجتماعى نیز به خوبى نمودار است چنان که گاه گروهى از مردم تمامی فعالیت خود را تنها در یک زمینه. متمرکز میکنند و از وظایف اجتماعى هود بسیار فاصله میگیرند والبته این مشکل سابقه‍‍اى دیرینه دارد چنانکه امروز نیز شاهدیم که برخى میگویند علماء بزرگ دینى نباید در مسائل سیاسى. دخالت کنند. چرا که وظیفه آنها تنها در مسائل دینى خلاصه میشود!

درست است که وظیفه علماء دین تحقیق و بررسى مسائل دینى است اما رسالت انسانى آنها در جهت گیریهاى سیاسى ، چگونه میتواند فراموش شود؟! اگر نقش آنان تنها در یک جنبه خلاصه شود بى تردید جنبه هاى انسانى آنها در زندگى اجتماعى از میان میرود به همین ترتیب اگر محدوده وظایف زن را نیز خلاصه کنیم نقش انسانى او زیر سؤال خواهد رفت اما ما هرگز نقش انسانى او در زندگى اجتماعى را کوچک نمیشماریم بنابر این بر عقیده ایم که در دیدگاه اسلامی همانند سایر ادیان تمامی مردم به برپایى عدل و داد فرا خوانده شده اند و این بدین معنا است که تمایم مردم در حد توان خود باید در این زمینه تلاش کنند.

هر انسانى داراى تواناییهاى ویژه أى است که در سایه آن میتواند در یکى از ابعاد اقتصادى، سیاسى و یا اجتماعى به برپایى عدالت کمک کند. بر چنین فردى واجب است که در راستاى تخصص خود گام بردارد و گروهى از زندگى انسان و یا جامعه اسلامی، باز کند.

از آنچه گفته شد روشن میشود که نمیتوان نقش زن را در زندگى اجتماعى نادیده گرفت اما در چگونگى شرکت زن در مسائل اجتماعى نظریات گوناگونى ابراز شده است. آیا زن میتواند به عنوان اهرمی در خدمت عدالت قرار گیرد؟ و آیا در این زمینه نقش به خصوصى دارد؟ و آیا اسلامی چنین نقشى را براى زن جایز شمرده است؟

به نظر ما، اسلام چنین نقشى را براى زن. تحریم نکرده است، زیرا تمامی افرادى که با نقش زن در بعد اجتماعى مخالفند. به مسائل اخلاقى متوسل میشوند آنان در این عقیده اند که شرکت زن در کار و یا مسائل اجتماعى موجب انحطاط اخلاقى او میشود و هر عملى که فساد اخلاقى او را به دنبال داشته باشد در نگرش اسلامی حرام است.

کسانى که تمامی مسؤولیتهاى زن را در نقش «مادر بودن» خلاصه میکنند، نقش عمومی او را نمیپذیرند. البته این انحراف در سایر جنبه هاى اجتماعى نیز به خوبى نمودار است.

ارزشهاى اخلاقى  مرد و زن

نمیدانم که چگونه است که همیشه جنبه هاى منفى اخلاقى در زن خلاصه میشود اما در مورد مرد چنین نیست. در حالیکه خطر انحراف هر دو را به یک اندازه تهدید میکند.

اگر غرایز درونى، بتواند انسان را به انحراف بکشاند. بى تردید میان مرد و زن هیچ تفاوتى وجود ندارد و از سوى دیگر جوره عقل تلاش و ایمان نیز در مرد و زن یکسان است. بنابر این هیچ دلیلى وجود ندارد تا با این ادعاى واهى زن را درحصار نقش خاصى ، زندانى کنیم.

چنین ادعایى هیچ مبناى فکرى خاصى ندارد و یا بر مبناى آمار خاصى استوار نیست. بلکه به موازات فساد اخلاقى زنان انحرافات مردان نیز قابل توجه است. البته باید توجه داشت که فساد تنها در انحرافات جنسى خلاصه نمیشود.

گاه انحرافات مرد بیشتر از کج رویهاى زنان است هر چند این ادعا بر پایه آمار دقیق استوار نیست اما در ظاهر به سادگى مشهود است البته به هر حال در تمامی امور رعایت موازین اخلاقى شرط اساسى فعالیت در عرصه هاى مختلف است.

اما آیا این شرط تنها اختصاص به زن دارد و یا شامل مرد نیز میشود؟

کردار ناپسند هم براى مرد و هم براى زن نا پسند است و اعمال شایسته نیز به همین صورت براى دو پسندیده است أى دوستان! در این فرصت میخواهیم تنها به بررسى ریشه هاى این مشکل بپردازیم ، چرا که بیان آراء مختلف همانند اینکه حوزه وظایف مرد تا چه اندازه است و چگونه میتواند وظایف او را به گونه‍اى تنظیم کرد که از انحراف او جلوگیرى کرد؟ و یا چگونه حوزه وظایف زن را مشخص کنیم و یا رفتارهاى اخلاقیش را محدود کنیم تا گرفتار فساد اخلاقى نگردد؟ نیاز به ریشه یابى تمامی جریانهاى موجود درزندگى بشرى دارد. بر این اساس ما بر این عقیده ایم که فعالیت زن  در صحنه هاى سیاسى، اقتصادى و غیره حرام شمرده نشده است.

چگونه است که همیشه جنبه هاى منفى اخلاقى در زن خلاصه میشود اما در مورد مرد، چنین نیست در حالى که خطر انحراف هر دو را به یک اندازه تهدید میکند.

زن و رهبرى

حدیثى از پیامبر گرامی اسلام (ص) روایت شده است که در آن رهبرى زن در مراتب بالاى جامعه نکوهش شده است. این حدیث از نظر سند ضعیف است و متن آن چنین میگوید:

«لا یفلح قوم ولیتهم امرأة»

«مردمی که زن رهبرى آنها را به عهده داشته باشد رستگار نمیشوند.»

مسلمانان و بیشتر فقهاء این حدیث را در ردیف مسلمات قرار داده اند در حالى که سند آن تمام نیست .

سیماى زن فرمانروا، در قرآن

این حدیث با زن فرمانروایى که خداوند در قرآن ترسیم میکند منافات دارد . این زن ملکه سبا است اگر به راستى اسلام نقش زن را محدود میکند واو را براى رهبرى مناسب نمیداند پس چگونه است که خداوند در قرآن به معرفى زنى میپردازد که فرمانروایى سرزمینى را به عهده دارد و طایر اندیشه اش در مدیریت و بر خورد با مسائل ، از مردان ، بلند پروازتر است؟ ملکه سبا میگوید: سلیمان نامه بزرگوارائه أى به این مضمون براى من فرستاده است:

«بسم الله الرحمن الرحیم ان لا تغلوا على واتونى مسلمین قالت یا آیها الملا افتونى فى امرى ما کننت فاطعة امرا حتى تشهدون» (نمل / 32)

«به نام خداوند بخشنده مهربان بر من بزرگى مکنید و مرا از در اطاعت در آیید. (ملکه سبا)  گفت: أى سران (کشور) در کارم به من نظر دهید که بى حضور شما (تا کنون) کارى را انجام نداده ام».

 

چنانکه میبینیم این زن، فرمانرواست، اما هرگز استبداد راى ندارد هنگامی که نامه سلیمان رسید بزرگان مملکت خود را گرد آورد و نامه را که تهدیدى براى آنان شمرده میشد براى همه خواند و به آنها گفت: پیشنهادات خود را ابراز کنید من مستبد نیستم و نمیخواهم آیده خود را به شما بقبولانم هر چند من فرمانرواى شما هستم اما در چنین مواردى که سرنوشت مردم را رقم میزند باید با اندیشمندان مشورت شود تا رأیى مناسب ابراز گردد.

مردان در پاسخ او چه گفتند؟

«قالوا نحن اولوا قوة واولوا باس شدید و الامر الیک فانظرى ماذا تامرین» (نمل / 33)

«گفتند: ما سخت نیرومند و دلاوریم و (لی) اختیار کار با توست بنگر چه دستور میدهید؟»

آنان نیروى بدنى خود را به او عرضه کردند اما او نیازمند قدرت بدنى آنها نبود بلکه در پى بهرمندى از نیروى فکر واندیشه آنان بود.

با این وجود هنگامی که سران قوم او را تنها گذاردند واو در اضطراب و پریشانى نظر دادن فرو رفت غرق در اندیشه شد و پس از مدتى گفت:

«ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها وجعلوا اعزة اهلها ادلة وکذلک یفعلون والنى مرسلة الیهم بهدیة فناظرة بم یرجع المرسلون» . (نمل / 34 و 35 )

«پادشاهان چون به شهرى در آیند آن را تباه و عزیزانش را خوار میگردانند و این گونه میکنند. و (اینک) من ارمغانى به سویشان میفرستم و مینگرم که فرستادگان  من با چه چیز باز میگردند.»

چنان که میبینیم، ملکه سبا به خوبى با شرایط آشناست. او اینک در پى آن است که دریابد آیا سلیمان (ع) پیامبر است و یا یکى از پادشاهان میباشد؟

با توجه به شرایط موجود و دگرگونى زمان مساله رهبرى زن شکل جدیدى به خود گرفته است.

اگر پادشاه باشد ، شیوه برخورد مناسب با خود را میطلبد واگر پیامبر باشد ، دید از زاویه دیگرى به شرایط نگریست . ملکه سبا با چنین بینشى براى حضرت سلیمان (ع) هدیه فرستاد . سلیمان نیز در پى فرجام این ماجرا بود . هنگامی که هدیه به سلیمان رسید و پس مدتى ملکه سبا به ویژگى هاى سیلمان پى برد و در فضاى حکومت سیلمان مدتى ماند ، بى آنکه چون زنى متعصب که با چنگ و دندان از میراث پادشاهى خود دفاع میکند ، به جنگ با سیلمان برخیزد ، حقیقت را دریافت و با تمام وجود گفت :

«... اسلمت مع سیلمان لله رب العالمین » ( نمل / 44)

«... و ( اینک ) با سیلمان در برابر خدا پروردگار جهانیان تسلیم شدم .»

مقصود قرآن ار ترسیم چنین تصویرى چیست؟

این داستان حکایت از حکم شرعى ندارد، اما در دل خود مفهومی پسندیده را میپرورد و آن اینکه زن نیز میتواند به موازات مرد پیش رود و به گونه أى طبیعى رهبرى امتى را به دست گیرد.

اگر به راستى اسلام نقش زن را محدود میکند و او را براى رهبرى مناسب نمیداند پس چگونه است که خداوند در قرآن به معرفى زنى میپردازد که فرمانروایى سرزمینى را به عهده دارد و حایر اندیشه اش در مدیریت و برخورد با مسائل از مردان، بلند پرواز تر است؟

البته در این مجال ما نمیتوانیم حکم قطعى این مسأله را بیان کنیم بلکه بس مسأله نیازمند تحقیق گسترده ترین است و مهارت زیادى میطلبد بر طول تاریخ اسلام اگر چه میتوان چنین نمونه هایى یافت اما در حقیقت چهره اصلى زن این گونه است

آنچه گفته شد مسأله رهبرى زن بود اما در سایر مناصب. زن میتواند رأس بسیارى از مسؤولیتها قرار گیرد بویژه هنگامی که دریافتیم شرایط زمان حاضرو در نتیجه حکم، با گذشته بسیار متفاوت شده است.

در گذشته نیز همانند برخى از نمونه ها در عصر حاضر ، مسؤولان در امور با کسى مشورت نمیکردند . اما امروزه مسؤولان ، تنها شور و مشورت دیگر تصمیم میگیرند و دستورات خود را عملى میکنند ، اما در قبول ویا رد نظرات دیگران آزادند.

بنابر این اگر بخواهیم به بررسى مسائل حکومت عصر حاضر بپردازیم نباید شیوه حکومت فرمانروایان گذشته را درذهن خود، ترسیم کنیم چرا که در گذشته تنها یک فرد تصمیم میگرفت اما امروز تصمیم یک مدیر در برابر تصمیمات گروه رنگ میبازد در بررسى مدیریت نیز باید این مسأله را مورد توجه قرار داد که فرمان زن ضمیمه آراء وجمع می شود، نه اینکه زن در مسائل اختیار کامل و استبداد رأى داشته باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد